پوست تابان درخشان رنگ .
موجح
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
موجح. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) پوست تابان درخشان رنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جامه سخت بافت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جامه نیک بافته. ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). || پناه جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
دانشنامه عمومی
موجح (یمن). موجح روستایی است در عزلهٔ (سورق)، در ناحیهٔ (ماویة)، قضاء البیضاء، از توابع استان بیضاء در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
المقحفی، ابراهیم، احمد، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
wiki: موجح (یمن)
کلمات دیگر: