کلمه جو
صفحه اصلی

خودکش

مترادف و متضاد

suicide (اسم)
خودکشی، خودویرانگری، خود کش، انتحار، مبادرت کننده بخود کشی

self-slayer (اسم)
خود کش

لغت نامه دهخدا

خودکش. [ خوَدْ / خُدْ ک ُ ] ( نف مرکب ) منتحِر. آنکه خود را کشد. ( یادداشت مؤلف ).

دانشنامه عمومی

خودکش کسی است که در حال تجربه بحران خودکشی است و این یعنی دلش می خواهد خودکشی کند، در پی یافتن بهترین روش خودکشی یا ابزار خودکشی است یا دائماً افکار خودکشی در سر دارد.
خودکشی
افکار خودکشی
مداخله در خودکشی
فرد خودکش رفتارهای ویژه ای از خود بروز می دهد: بیش از حد در رابطه با مرگ حرف می زند، از جمع گریزان می شود، رفتار غیرعادی همچون مصرف بش از حد الکل یا دارویی به خصوص را بروز می دهد، بی دلیل ریسک می پذیرد، به صورت غیرمنتظره از فامیل و دوستان خداحافظی می کند و ابزار کشنده همچون قرص، اسلحه، طناب و … خریداری می کند.
در بیش تر خودکشی ها فرد صرفاً می خواهد از شرایطی که برایش غیرقابل تحمل شده فرار کند. بیش تر خودکش ها از اختلال افسردگی اساسی، الکلیسم و دیگر بیماری های روانی مثل اختلال دوقطبی رنج می برند. برخی نیز ممکن است به بیماری های جسمی دچار باشند همچون آسیب ضربه ای مغز و صرع.
در بیشتر طول تاریخ خودکشی را به مسابه قتل عمد در نظر می گرفتند. در قرن ۱۱ دادگاه ها خودکشی را " 'قتل خود'" در نظر می گرفتند و در نتیجه " خودکشی "جرم بود. این عقاید تا دوران مدرن ادامه یافتند. انگلیس تا سال ۱۹۶۱ قوانینی ضد خودکشی داشت و ممکن بود در صورت زنده ماندن فرد خودکش، وی را به زندان افکنند." ایالات متحده نیز تا ۱۹۶۴ چنین قوانینی داشت. امروزه در برخی ادیان چون اسلام خودکشی ممنوع است.

پیشنهاد کاربران

suicide, self - slayer

منتحر


کلمات دیگر: