کلمه جو
صفحه اصلی

دین دار


مترادف دین دار : باتقوا، بادیانت، پارسا، مؤمن، متدین، متشرع، متقی، مقدس

متضاد دین دار : بی دین، لامذهب

فارسی به انگلیسی

pious, religious

فارسی به عربی

داخلی
تقی , دینی

داخلي


فرهنگ اسم ها

اسم: دین دار (پسر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: din dār) (فارسی: ديندار) (انگلیسی: din dar)
معنی: کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی، آن که به مبانی دینی اعتقاد دارد و به دستورهای آن عمل می کند

مترادف و متضاد

religious (صفت)
روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار

inward (صفت)
ذاتی، داخلی، باطنی، دین دار، درونی، معنوی، تویی

devout (صفت)
عابد، مذهبی، دین دار

pious (صفت)
زاهد، عابد، خدا پرست، مذهبی، دین دار، مقدس، وارسته، متقی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که دارای دین و آیینی باشد متدین . ۲ - متدین بدین اسلام . ۳ - متقی با تقوی .

فرهنگ معین

(ص فا. ) ۱ - کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین . ۲ - متدین به دین اسلام . ۳ - متقی ، با تقوی .

لغت نامه دهخدا

دیندار. ( نف مرکب ) دارنده دین. صاحب دین و ملة. ( از آنندراج ). متدین. گرویده :
سغد، ناحیتی است... با مردمان نرم دیندار. ( حدود العالم ).
که سالی خراجی نخواهد ز پیش
ز دیندار بیدار و از مرد کیش.
فردوسی.
چنین بود رسم نیاکان تو
سر افراز و دیندار پاکان تو.
فردوسی.
سخن از مردم دیندار شنو و آن را
که ندارد دین منگر سوی دینارش.
ناصرخسرو.
مانده ست چو من درین زمین حیران
هر زاهد و عابدی و دینداری.
ناصرخسرو.
و این ولایت را بکسی دیندار سپارم و من باز گردم. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و این پیروز مردی دیندار پارسا بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ).
شاکر لطف رحمتش دیندار
شاکی قهر غیرتش کفار.
سنایی.
دین دیندارن بماند مال دنیادار نه
مرد را پس دین به از دنیا و مما یجمعون.
سنایی.
یا دینداری بود که از عذاب بترسد یا کریمی که از عار اندیشد. ( کلیله و دمنه ).
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دیندار و دین ورم.
سوزنی.
بده انصاف خود که دینداران
جز بر انصاف تکیه گه نکنند.
خاقانی.
بی قاضی دیندار بسیاربلکه بیشتر خرابی و فساد از ایشان است. ( مجالس سعدی ص 26 ).

دیندار. ( اِخ ) نام قدیمی شهر شاپور. این نام در مآخذ قدیم و جدید به اختلاف «دین دلاء»، «دیندار»، «دنبلا» ضبط شده است بدین شرح : بشاور از اقلیم سیم است طولش از جزایر خالدات «فویه » و عرض از خط استوا «ک » طهمورث دیوبند ساخت و دین دلا خواند. ( نزهةالقلوب ص 151 ). و بناء این شهر [ شاپور ] بروزگاران قدیم طهمورث کرده بوده بوقتی که در پارس جز اصطخر هیچ شهری نبود و نام آن در وقت دین دلا بود. ( فارسنامه ابن البلخی صص 63-142 ). لسترنج گوید: کوره شاپور خره که معرب آن سابور خره است کوچکترین کوره های ایالت فارس بود... و اصل این اسم بشاپور است... و قلعة آن «دنبلا» نامیده میشد. حمداﷲ مستوفی گوید طهمورث دیوبند ساخت و دین دار خواند. اسکندر رومی بوقت فتح فارس آن را بکلی خراب گردانید. ( سرزمینهای خلافت شرقی متن انگلیسی صص 262-263 و ترجمه فارسی سرزمینهای خلافت شرقی ص 283-284 و ترجمه عربی بلدان الخلافة الشرقیة ص 299 ). و نیز در دائره المعارف اسلامی ( ترجمه عربی ) ذیل شاپور بنقل از ابن البلخی «دین دلا»، آمده است و نیز دائرة المعارف اسلامی فرانسه دین دلا ( ذیل شاپور ).

فرهنگ عمید

۱. دارای دین و آیین.
۲. کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین.

دانشنامه عمومی

دین دار در فرهنگ واژه به کسی می گویند که صاحب دین و ملة است.

پیشنهاد کاربران

متدین

راشد

یکتاپرست

باتقوا، بادیانت، پارسا، مؤمن، متدین، متشرع، متقی، مقدس، راشد

متنسک . . . . . باتقوی. . . . . . متدین . . . . .


کلمات دیگر: