کلمه جو
صفحه اصلی

گرزم

فرهنگ اسم ها

اسم: گرزم (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: gorazm) (فارسی: گرزم) (انگلیسی: gorazm)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی

فرهنگ فارسی

پهلوانی است تورانی .

لغت نامه دهخدا

گرزم . [ گ ُ رَ ] (اِ) تبر هیزم شکن . (از شعوری ج 2 ورق 300) .


گرزم . [ گ ُ رَ ] (اِخ ) برادر اعیانی اسفندیار است و او بدگویی اسفندیار را پیش گشتاسب کرد و گشتاسب اسفندیار را بند فرمود. (برهان ) (آنندراج ). || نام یکی از قهرمانان تورانی . (ولف ) :
به هرجا که بودم برزم و ببزم
پر از درد و نفرین بدی بر گرزم .

فردوسی (از جهانگیری ).


بفرمایمش نیز رفتن به رزم
سپه را سپارم به فرخ گرزم .

فردوسی .


یکی پهلوان بود نامش گرزم
ز توران سپه پیشش آمد به رزم .

فردوسی .



گرزم. [ گ ُ رَ ] ( اِ ) تبر هیزم شکن. ( از شعوری ج 2 ورق 300 ) .

گرزم. [ گ ُ رَ ] ( اِخ ) برادر اعیانی اسفندیار است و او بدگویی اسفندیار را پیش گشتاسب کرد و گشتاسب اسفندیار را بند فرمود. ( برهان ) ( آنندراج ). || نام یکی از قهرمانان تورانی. ( ولف ) :
به هرجا که بودم برزم و ببزم
پر از درد و نفرین بدی بر گرزم.
فردوسی ( از جهانگیری ).
بفرمایمش نیز رفتن به رزم
سپه را سپارم به فرخ گرزم.
فردوسی.
یکی پهلوان بود نامش گرزم
ز توران سپه پیشش آمد به رزم.
فردوسی.

دانشنامه آزاد فارسی

گَرزَم
(یا: کرزم، قَرزْم، کردم) در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. دلاوری ایرانی، از خویشان یا ندیمان گشتاسب. گرزم که بدخواه اسفندیار بود، از این رو به گُشتاسب گفت که اسفندیار را اندیشۀ برانداختن پدر در سر است. گشتاسب نیز بفرمود تا اسفندیار را در گُنبَدان دژ به بند کشند، اما، درپی عقب نشینی لشکریان گشتاسب در کارزار با اَرجاسپ، هنگامی که گشتاسب، با پیشگویی جاماسپ، فرزند را به یاری خواند، اسفندیار چون بر فراز کشتۀ گرزم رسید، به زاری بر او گریست. در اَوِستا، به خلاف شاهنامه، از گرزم به نیکی یاد می شود؛ ۲. پهلوانی تورانی، که در نبرد هفت دلاوران به فرماندهی رستم، با گُرگین میلاد او را با نیزه ای بر خاک افکند؛ اما گیو بر وی خروشید و کمربند او را گرفت و از جای کند و با خنجر به دو نیم کرد.


کلمات دیگر: