کلمه جو
صفحه اصلی

دل انگیز

فارسی به انگلیسی

enchanting, sweet, elysian, piquant

Elysian, enchanting, sweet, piquant


فرهنگ اسم ها

اسم: دل انگیز (دختر) (فارسی) (تلفظ: del angiz) (فارسی: دل‌انگيز) (انگلیسی: del angiz)
معنی: گوارا، مطلوب، پسندیده، کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد، ( به مجاز ) موجب هیجان و شادی، خوب و زیبا

(تلفظ: del angiz) (به مجاز) موجب هیجان و شادی ، پسندیده ، خوب و زیبا .


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - انکه یا آنچه دل را برانگیزد و بهیجان آورد مرغوب مطلوب . ۲ - دلاور شجاع ( سپاه لشکر ) .
کسی یاچیزی که دل رابرانگیزدوانسان رابه طرب آورد

لغت نامه دهخدا

دل انگیز. [ دِ اَ ] ( نف مرکب ) دل انگیزنده. انگیزنده دل. انگیزاننده دل. دلاویز. گیرا. دلفریب. گوارا. مرغوب. مطلوب :
تا به هر گوش دل انگیز و دل آویز بود
غزل نغز و سماع خوش و آواز حزین.
فرخی.
برزن غزلی نغز و دل انگیز و دل افروز
ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز.
منوچهری.
گر سخن گوید باشد سخن او ره راست
زو دلارام و دل انگیز سخن باید خواست.
منوچهری.
چون وصل نکورویان مطبوع و دل انگیز
چون لفظنکوگویان مشروح و مفسر.
ناصرخسرو.
آواز دل انگیز مرکب تو
آورده اجل را بپای بازی.
مسعودسعد.
|| داوطلب. چریک. غوغا : پسر ماقیه و حاج امیر بغداد بر مغافصه برفتندبا سواری پنج هزار و در راه مردی پنج هزار دل انگیز به ایشان پیوست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 439 ). کشندگان را به درگاه باید فرستاد و ما را خطبه باید کرد، که ایشان این را به غنیمت گیرند و تنی چند دل انگیزی را فراز آرند و گویند اینها بریختند خون وی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 690 و چ فیاض ص 676 ). یکی از شاهنشاهان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کردند تا به فساد مشغول شوند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 37 ). حسن سلیمان را اینجا خواهم ماند با سواری پانصد دل انگیز. ( تاریخ بیهقی ). که ماکان مغرور گشته بود بدان لشکر دل انگیز که از هرجای فراهم آورده بود. ( چهارمقاله ). || دل انگیزنده. دل انگیخته. مشتاق. || دلاور. شجاع.

فرهنگ عمید

کسی یا چیزی که دل را برانگیزد و انسان را به نشاط و طرب بیاورد.

دانشنامه عمومی

زيبا. دوست داشتني.انگيزاننده دل. دلفريب.گوارا


پیشنهاد کاربران

نشاط

هوا بسیار دل انگیزاست

اصغر با ( غ ) هست دوست عزیز بالایی

لذت بخش

یعنی چیزی که به دل می نشیند

دل انگیز


گوارا


پسندیده، خوب و زیبا، جالب، دلاویز. گیرا. دلفریب. گوارا. مرغوب. مطلوب

زیبا و جالب

دل پسند، دل نشین

چیزی که به دل مینشیند


لذت بخش - گوارا - آرامش

معنی دل انگیز : خوب و زیبا


معنی دل انگیز کسی میدونه

روح پرور. [ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) هرچیز که روح را پرورش دهد. ( ناظم الاطباء ) . آنچه روح را مسرت بخشد. مفرح. شادی بخش. دل انگیز. روح انگیز. روح افزا. روانبخش. پرورنده ٔ روح :
هزاران درود و دو چندان تحیت
ز ایزد بر آن صورت روح پرور.
ناصرخسرو.
تیغش نه تیغ صاعقه ٔ دشمن افکن است
دستش نه دست معجزه ٔ روح پرور است.
امیرمعزی ( از آنندراج ) .
بطاعت هست خورشیدی که نورش روح پرور شد
بهمت هست دریایی که موجش گوهرافشان شد.
امیرمعزی ( از آنندراج ) .
شهری بشکل ارقم با صدهزار مهره
در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور.
خاقانی.
کآنجا به از آن عروس دلبر
هستند بتان روح پرور.
نظامی.
یک جهان پرنگار نورانی
روح پرور چو راح ریحانی.
نظامی.
این بوی روح پروراز آن کوی دلبر است
وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است.
سعدی.
از هرچه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است.
سعدی.
دریغا چنان روح پرور زمان
که بگذشت بر ما چو برق یمان.
سعدی ( بوستان ) .
و غنچه ٔ روی محنت عضدی از نسیم روح پرور و طرب افزای پیاله بشکفت. ( ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 18 ) .
میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش
تر کن دماغ جان ز می روحپرورش.
صائب ( از آنندراج ) .

معنی دل انگیز یعنی زیبا قشنگ


کلمات دیگر: