مترادف اندیشه : پندار، تأمل، تفکر، خیال، رأی، سگال، ضمیر، فکر، سودا، احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه، قصد، نیت، اضطراب، بیم، پروا، ترس
اندیشه
مترادف اندیشه : پندار، تأمل، تفکر، خیال، رأی، سگال، ضمیر، فکر، سودا، احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه، قصد، نیت، اضطراب، بیم، پروا، ترس
فارسی به انگلیسی
thought, reflection, fear, apprehensiveness
idea, mind, reflection, thinking, thought
فارسی به عربی
فرهنگ اسم ها
معنی: فکر، اندیشه، آنچه از اندیشیدن حاصل می شود، ( در قدیم ) توجه، غم خواری، آنچه حاصل اندیشیدن است
(تلفظ: andiše) آنچه از اندیشیدن حاصل میشود ، فکر ؛ (در قدیم) توجه ، غمخواری .
مترادف و متضاد
پندار، تامل، تفکر، خیال، رای، سگال، ضمیر، فکر
سودا
احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه
قصد، نیت
اضطراب، بیم، پروا، ترس
۱. پندار، تامل، تفکر، خیال، رای، سگال، ضمیر، فکر
۲. سودا
۳. احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه
۴. قصد، نیت
۵. اضطراب، بیم، پروا، ترس
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) تفکر فکر تائ مل . ۲ - ( اسم ) ترس بیم اضطراب . جمع : اندیشه ها اندیشگان . یا اندیشه بودن کسی را از چیزی. بیم داشتن وی از آن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
در اندیشه دل نگنجد خدای
بهستی او باشدم رهنمای.
جزاز داد اندیشه من مباد.
کزین برتر اندیشه برنگذرد
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه.
نیاید بکوشیدن از جسم جانی.
کز خطا دور ترا ذهن و ذکای تو کند.
دندان نهنگ و دل و اندیشه کندا.
آن به که چو چیزی محال جوید
اندیشه تو، گوش او بمالی.
او را سوار همچو سلیمانی.
هرگه که تنت بعدل شد فاعل.
پرسنده شد این نفس مفکر ز مفکر.
در اندیشه ٔ دل نگنجد خدای
بهستی او باشدم رهنمای .
فردوسی .
بجز بندگی پیشه ٔ من مباد
جزاز داد اندیشه ٔ من مباد.
فردوسی .
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه .
فردوسی .
نیاید باندیشه از نیست هستی
نیاید بکوشیدن از جسم جانی .
فرخی .
نرود هیچ خطا بر دل و اندیشه ٔ تو
کز خطا دور ترا ذهن و ذکای تو کند.
منوچهری .
پیلان ترا رفتن باد است و دل کوه
دندان نهنگ و دل و اندیشه ٔ کندا.
عنصری .
و این هردو (هردو گونه ٔ دانستن : اندر رسیدن [ = تصور ] و گرویدن ) دو گونه است یکی آن است کی به اندیشه شاید اندر یافتن ... و دیگر آن است کی او را اندریابم و به وی بگرویم نه از جهت اندیشه . (دانشنامه علایی چ احمد خراسانی ص 4). پس آنکه مرد نیست میمیراند و آن دیگر را میگذارد تا وقت موعود دررسد و در این علامتها و نشانیهاست از جمعی که اهل فکر و اندیشه اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307). این چه اندیشه های بیهوده است که خداوند ترا می افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684). ما سخت ترسیدیم از آن سخن بی محابا که خلیفه را گفتی بایستی که اندر آن گفتار نرمی و اندیشه بودی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 425). قوت پیغمبران معجزات آمد... و قوت پادشاهان اندیشه ٔ باریک . (تاریخ بیهقی ).
آن به که چو چیزی محال جوید
اندیشه ٔ تو، گوش او بمالی .
ناصرخسرو.
اندیشه بود اسب من و عقلم
او را سوار همچو سلیمانی .
ناصرخسرو.
تاعادل دل شوی باندیشه
هرگه که تنت بعدل شد فاعل .
ناصرخسرو.
زاندیشه غمی گشت مرا جان بتفکر
پرسنده شد این نفس مفکر ز مفکر.
ناصرخسرو.
اندیشه چو دانش است می باید داشت
اندوه چو روزی است می باید خورد.
ابوالفرج رونی .
چه کنم که مر شما را بیش
هیچ اندیشه ٔ ولایت نیست .
مسعودسعد.
از این اندیشه ٔ ناصواب درگذر. (کلیله و دمنه ).
اندیشه ٔ آن نیست که دردی دارم
اندیشه بتو نمی رسد درد اینست .
خاقانی .
ندیدی آفتاب جان در اسطرلاب اندیشه
نخواندی احسن التقویم در تحویل انسانی .
خاقانی .
در جان من اندیشه ٔ تو آتش افکند
کانرا بدوصد طوفان کشتن نتوانم .
خاقانی .
حالی را قومس در اعتداد تو آورده شد تا آن جایگاه روی و مقیم باشی تا اندیشه ٔ انعام درباره ٔ تو باتمام رسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 225).
مرکز این گنبد فیروزه رنگ
بر تو فراخ است و بر اندیشه تنگ
یامکن اندیشه بچنگ آورش
یا به یک اندیشه بتنگ آورش .
نظامی .
غلام عشق شو کاندیشه اینست
همه صاحبدلان را پیشه اینست .
نظامی .
از این اندیشه هرگز برنگردد
نه بنشیند دل عطار از جوش .
عطار.
دلی کز دست شد زاندیشه ٔ عشق
درو اندیشه ٔ دیگر نگنجد.
عطار.
اندیشه ٔ وصال تو از ما نبود راست
ناید خود از شکسته ٔ اندیشه ها درست .
کمال اسماعیل .
هر اندیشه که می پوشی درون خلوت سینه
نشان رنگ اندیشه ز دل پیداست بر سیما.
مولوی .
ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید بروعاشق شو ای غافل .
سعدی .
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش .
حافظ.
اندیشه ٔ صحیح نباشد سقیم را.
صائب .
|| ترس و بیم . (انجمن آرا) (آنندراج ). بیم و ترس و اضطراب . (ناظم الاطباء). باک . رعب . هراس . پروا. خوف . خشیت . مهابت . مخافت . (یادداشت مؤلف ) :
پس تل درون هرسه پنهان شدند
از اندیشه ٔ جان غریوان شدند.
فردوسی .
چو شب تیره گردد شبیخون کنیم
ز دل ترس و اندیشه بیرون کنیم .
فردوسی .
بهومان چنین گفت سهراب گرد
که اندیشه از دل بباید سترد.
فردوسی .
همه شهر ایران ز کارش ببیم
ز اندیشگان دل شده بر دونیم .
فروسی .
خویشتن را بمیان سپه اندر فکند
نه ز انبوهش اندیشه نه از خصم حذر.
فرخی .
اندیشه اکنون از آن است که نباید که ملطفه بدست آلتونتاش افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325).
اندر ایام تو نندیشد کاندیشه خطاست
بره از گرگ وزشیر آهو وکبک از شاهین .
سوزنی .
گرت اندیشه می باشد ز بدگویان بی معنی
ز معنی معجری بربند و چون اندیشه پنهان آی .
سعدی .
ترک عمل بگفتم و ایمن شدم ز عزلت
بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی .
سعدی .
نه اندیشه از کس نه حاجت به هیچ
چو زلف عروسان رهش پیچ پیچ .
(بوستان ).
|| غم . اندوه . انده . هم . اشتغال خاطر به سختی و مصیبتی که پس از این تواند بود، مقابل اندوه که برگذشته است . (یادداشت مؤلف ) :
کجا آن یلان و کیان جهان
از اندیشه ، دل دور کن تا توان .
فردوسی .
چو بشنید خسرو از آن شاد گشت
روانش ز اندیشه آزادگشت .
فردوسی .
ز ایرج دل ما همی تیره بود
بر اندیشه اندیشه ها برفزود.
فردوسی .
ز اندیشه گردد همی دل تباه
مهان را چنین پاسخ آورد شاه
که چو نیک و بد این جهان بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد.
فردوسی .
جشن سده است از بهرجشن سده
شادی کن و اندیشه از دل بکن .
فرخی .
تا ملک بدین هر دو قوی باشد و آباد
دشمن چه خورد جز غم و اندیشه و تیمار.
فرخی .
ملک ما بشکار ملکان تاخته بود
ما ز اندیشه ٔ او خسته دل و خسته جگر.
فرخی .
خون راندم از اندیشه ٔ هجران و تو حاضر
پس حال چه باشد چو بمانم ز تو تنها.
؟.
|| رشک . (ناظم الاطباء). || بمجاز، توجه . غم خواری . (از یادداشت مؤلف ) :
پیش از اینت بیش از این اندیشه ٔ عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ٔ آفاق بود.
حافظ (از یادداشت مؤلف ).
- اندیشه ٔ بد در دل آوردن ؛ وسواس . (ترجمان القرآن جرجانی ).
- اندیشه در دل آوردن ؛ اندوهگین شدن :
تو اندیشه در دل میاور بسی
تو نگرفتی این دژ نگیرد کسی .
فردوسی .
- اندیشه رفتار ؛ آنکه رفتار او چون اندیشه است . تیزرفتار :
زمانه گردش و اندیشه رفتار
چو شب کارآگه و چون صبح بیدار.
نظامی .
- بداندیشه ؛ بدفکرت . بدنهاد.
- به اندیشه ؛ ترسان : ملوک زمانه او را مراعات همی کردند [ محمود غزنوی را ] و شب از او باندیشه همی خفتند. (چهار مقاله ).
- بی اندیشه ؛ بی فکر.
- پراندیشه ؛ اندیشناک . با فکرهای گوناگون . رجوع به پراندیشه شود.
- رکیک اندیشه ؛ که اندیشه ٔ پست دارد : رکیک اندیشه را در محاورت زبان کند شود. (کلیله و دمنه ).
- امثال :
که اندیشه ٔ مرد ناکرده کار
کند آرزوی گل از تخم خار
بهار دلارام جوید ز دی
شکر خواهد از بوریایینه نی .
ادیب (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 30).
اول اندیشه وانگهی گفتار (پایبست آمده است و پس دیوار). (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 314).
نیز رجوع به اندیشه افکندن . اندیشه بردن . اندیشه بستن . اندیشه خوار.اندیشه داشتن . اندیشه سنج . اندیشه سوز. اندیشه کردن . اندیشه کشیدن . اندیشه کیش . اندیشه گر. اندیشه گماشتن . اندیشه مند. اندیش ناک . اندیشه ناکی و اندیشه نما شود.
فرهنگ عمید
۲. گمان.
۳. [قدیمی] ترس، بیم.
۴. [قدیمی] توجه، ملاحظه.
* اندیشه کردن: (مصدر لازم )
۱. فکر کردن.
۲. خیال کردن.
۳. احساس ترس و بیم کردن.
۱. آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل میشود؛ فکر.
۲. گمان.
۳. [قدیمی] ترس؛ بیم.
۴. [قدیمی] توجه؛ ملاحظه.
〈 اندیشه کردن: (مصدر لازم)
۱. فکر کردن.
۲. خیال کردن.
۳. احساس ترس و بیم کردن.
دانشنامه عمومی
فلسفهٔ نقادی کانت، کریم مجتهدی، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۸، تهران
اندیشیدن یا تفکر کاری ذهنی است و زمانی مطرح می گردد که انسان با مسئله ای مواجه است و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز می گردد که این تلاش ذهنی را، تفکر یا اندیشه می نامند. فعالیت برای حل مسئله، از مراحلی تشکیل شده است که از تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس، آغاز می گردد و با پیدا کردن راه حل هایی برای حل مسئله ادامه می یابد و با به کارگیریِ عملی بهترین راه حل و یافتن جواب نهایی به پایان می رسد؛ ولی بهتر است بگوییم در «مسیر دیگری قرار می گیرد» به پایان نمی رسد انسانِ بدون اندیشه متصور نیست.
«اندیشیدن سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است.»
«اندیشیدن فرایندی رمزی و درونی است که منجر به یک حوزه شناختی می گردد که نظام شناختی شخص متفکر را تغییر می دهد.»
فاز یک اندیشه دارای اصول شهرسازی سنتی است. همچنین این فاز زیر نظر شهرداری شهر جدید اندیشه نیست و به عنوان ناحیهٔ یک شهرداری شهریار شناخته می شود. از سال ۱۳۶۷ به بعد، واگذاری قطعات زمین در متراژهای پانصد و هزار متری به فرهنگیان شاغل در آموزش و پرورش آغاز گردید، اما طی سالهای اخیر روند رو به رشد جمعیت مهاجر به اندیشه سبب شده است تا زمینها و منازل مذکور از حالت ویلایی سابق به شهرکی آپارتمان ساز جهت سکونت جمعیت رو به رشدش تبدیل گردد.
طراحی این فاز در زمینی به مساحت ۱۲۰ هکتار از سال ۱۳۷۰ آغاز و قطعات آن در دوبخش ویلایی و آپارتمانی از سال ۱۳۷۱ به متقاضیان واگذار شد. فاز ۲ فاصله نسبتاً زیادی با سایر فازها دارد.
فاز ۳ اندیشه در سال ۱۳۷۰ در زمینی به مساحت ۳۶۰ هکتار طراحی و بر اساس کاربری مصوب در مراحل مختلف واگذار شده است. این فاز بر اساس اسلوب شهرسازی جدید ساخته شده و از نظر دارا بودن زیر ساخت های شهری، شرایط بسیار مطلوبی وممتازی دارد.در این فاز مجتمع های بزرگ تجاری همچون نگارستان،بزرگ،میلاد،تیراژه،نور و...پارک ها،بوستان ها و مجموعه های ورزشی و آبی و ... به بهره برداری رسیده و از پر بازدیدترین و شیک ترین مکانها در اندیشه می باشند. در فاز ۳ یک سینما نیز وجود دارد.درضلع شرقی فاز ۳، شهرک صدف واقع گردیده است که بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی نور ، سازمان فنی و حرفه ای و دانشگاه پیام نور در آنجا واقع گردیده است و همچنین در قسمت جنوبی شهرک صدف،شهرک اداری قرارگرفته است.
نقل قول ها
• «اوج فضیلتها دانش است.و هیچ دانشی چون اندیشیدن نیست.» -> علی ابن ابیطالبTمنتخب میزان الحکمه
• «اندیشیدن در ملکوت آسمانها و زمین ، عبادت مخلصان است .» -> علی ابن ابیطالب،غرر الحکم، ۱۷۹۲ منتخب میزان الحکمة : ۳۵۴
• «بلند پایهترین شما نزد خداوند متعال کسی است که مدتهای طولانیتری گرسنگی بکشد و به تفکّر بپردازد و منفورترین شما نزد خداوند متعال هر آن کسی است ، که پرخواب و پرخور و پرنوش باشد .» -> حضرت محمد بن عبدالله،تنبیه الخواطر : ۱/۱۰۰ منتخب میزان الحکمة : ۴۴۸
• «اندیشیدن ، به نیکی و عمل به آن فرا میخواند.» -> علی ابن ابیطالب،الکافی : ۲ / ۵۵ / ۵ منتخب میزان الحکمة : ۴۵۴
• «هر که بیندیشد ، بینا شود .» -> علی ابن ابیطالب،نهج البلاغة : الکتاب ۳۱ منتخب میزان الحکمة : ۴۵۴
• «هر که در آنچه آموخته است ، بسیار اندیشه کند ، دانش خود را استوار گرداند و آنچه را نمیفهمیدهاست ، بفهمد .» -> علی ابن ابیطالب،نهج البلاغةغرر الحکم : ۸۹۱۷ منتخب میزان الحکمة : ۴۵۴
• اندیشیدن، مایه زنده دلیِ صاحب بصیرت است. -> حسن بن علی،بحار الأنوار : ۷۸ / ۱۱۵ / ۱۱ منتخب میزان الحکمة : ۴۵۴
• شما را به تقوای الهی و تداوم اندیشه سفارش میکنم ؛ زیرا که اندیشیدن پدر و مادر همه خوبیهاست . -> حسن بن علی،تنبیه الخواطر : ۱ / ۵۲ منتخب میزان الحکمة : ۴۵۴
• «فرزندم هرگاه شکم پر شود، فکر به خواب میرود و حکمت، از کار میافتد و اعضای بدن از عبادت باز میمانند.» -> لقمان حکیم،مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۰۲
• «هر کس فکرش به جایی نرسد و راه تدبیر بر او بسته شود، کلیدش مداراست..» -> حسن عسکری،امام یازده مشیعیان دوازده امامی،بحارالأنوار، ج۷۸، ص۱۲۸، ح۱۱
• «عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است..» -> علی ابن ابیطالب،تحف العقول، ص۴۴۸
• «علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف..» -> علی ابن ابیطالب،نهج البلاغه
• «سکوت مؤمن تفکر و سکوت منافق غفلت است..» -> علی ابن ابیطالب،تحف العقول، ص۲۱۲
• «پروردگارم هفت چیز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشکار، گذشت از کسی که به من ظلم نموده، بخشش به کسی که مرا محروم کرده، رابطه با کسی که با من قطع رابطه کرده، و سکوتم همراه با تفکّر و نگاهم برای عبرت باشد..» -> حضرت محمد بن عبدالله،کنزالفوائد، ص ۱۸۴
• «برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست..» -> جعفر بن محمد،امام ششم شیعیان جهادالنفس، ح۵۳
• «یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است..» -> جعفر بن محمد،امام ششم شیعیان بحارالانوار،ج۷۱ص۳۲۶
• «مردم از فکر کردن بیش از هر امر دیگر رنج می برند.»• «مهمترین قسمت شغل شما آن است که خود را به فکر کردن عادت بدهید هیچچیز غیر از تفکر صحیح نمی تواند شما را قادر کند که به هدفتان برسید.»• «از همان لحظه ای که به فکر کردن خوی می گیرید، در راه ترقی گام برمی دارید.»• «افکار خلاق به منزله پله نردبان یک شغل است، با تفکر خلاق ما می توانیم به صعود بپردازیم. هرچه پله نردبان بیشتر باشد، صعودمان هم بیشتر خواهد بود.»• «اعمال انسان ها بهترین معرف افکار آن هاست.»
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
با دو دست خود هم تواند شانه کشد بر ریش خویش!
( ( اندیشه در پهلوی در ریخت هندشگ handēšhag بکار می رفته است ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 332. )
( این دیدگاه شخصی می باشد ودر درست یا نادرست بودن این دیدگاه شک دارم ) .