اسم: ریان (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: riyān) (فارسی: ريان) (انگلیسی: riyan)
معنی: سیراب، شاداب، تر و تازه، سیراب ضد عطشان، شاخه های سبزِ نرم
معنی: سیراب، شاداب، تر و تازه، سیراب ضد عطشان، شاخه های سبزِ نرم
(تلفظ: riyān) (عربی) سیراب ضد عطشان ؛ شاخههای سبزِ نرم .
ریان . [ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام دیهی به نسا و آن را رذان نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در نسا. (از معجم البلدان ). رجوع به رذان شود.
ریان . [ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام کوه بزرگی در بلاد طی ، هنگامی که در بالای آن آتش روشن کنند از سه روز راه پیداست . این کوه بلندترین و بزرگترین کوههای اجاء است و در دو میلی معدن بنی سلیم واقعشده ، هارون الرشید هنگام حج به این کوه فرود می آمد. در آنجا کاخهایی یافت می شود و در بالای آن صخره ٔ عظیمی بنام صخره ٔ ریان دیده می شود. (از معجم البلدان ).
خاقانی .
سعدی .
ریان . [رَی ْ یا ] (اِخ ) ابن ولید. سلطان مصر و شوهر زلیخا،که یوسف صدیق (ع ) خواب او را تعبیر کرد و او دومین فراعنه ٔ مصر است . (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 30-24).