کلمه جو
صفحه اصلی

رایبد

فرهنگ اسم ها

اسم: رایبد (پسر) (کردی، فارسی) (تلفظ: ray-bod) (فارسی: رایبد) (انگلیسی: ray-bod)
معنی: دانشمند، حکیم، دانا، به ضم ب، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت

دانشنامه عمومی

به ضم ب ، دانشمند ، حکیم ، دانا ، خداوندگار خرد ، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت


پیشنهاد کاربران

[ ب ُ ]از ترکیب واژه رای و پسوند بد
به معنای صاحب اندیشه ، خداوند اندیشه میباشد
ترکیبات:
رای . ( اِ ) رأی . ( ناظم الاطباء ) . فکر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2ورق 16 ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) . اندیشه . ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( ارمغان آصفی ) ( بهار عجم ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) . در عربی بمعنای تدبیر و مقتضای عقل . ( برهان ) . پنداشتی . تأمل . ( ناظم الاطباء ) . نقشه . طرح . ( ولف ) . تدبیر. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ) ( از شعوری ج 2ورق 16 ) ( از برهان ) . آنچه پیش دل آید.

بد. [ ب َ ] ( پسوند ) صاحب و خداوند. ( برهان قاطع ) . و آن پسوندی است که به آخر اسم ملحق شود، در اوستا پئی تی ۞ یا پتی ۞ بمعنی مولی و صاحب ، در پهلوی پت ۞ ، در فارسی بد ( اصلاً بفتح باء ولی امروز بضم تلفظ کنند ) . ( از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) ۞ : آتربد. آذربد. ارگبد. اسپهبد. اندرزبد. باربد. بربد. جوربد. چتربد، دبیربد. ( کتاب التاج جاحظ ص 173 ) . درستبد ( رئیس ضرابخانه ) . دهوبد. دهیوبد. ری بد. سپهبد. فهلبد. کاروگ بد ( گاروک بد ) ( رئیس کارگران سلطنتی و غیره ) ، کنابد. کهبد. کوه بد. گاهبد. گهبد ( جهبد ) . مان بد ( رئیس خانواده ) . مغان اندرزبد. مؤبد. هربد. هزاربد. هوتخشبد ( رئیس مهنه ) . هیربد. ( از یادداشتهای مؤلف ) .

رایبد
از ترکیب واژه های :
رای به معنای اندیشه
و بد به معنی خداوند
که معنی ترکیب مورد نظر بنده میتواند ( خداوند اندیشه ) باشد.
ترکیبات مشابه:
هیربد، سپهبدو. . . .
ضمنا در میان اسامی مردان سابقا به اسم رایبد برخورد نموده ام.
با تشکر از مسئولین سایت در صورت تایید واژه مورد نظر آنرا در لیست واژه های لغتنامه قراردهید تا از آن بعنوان مستند نامگذاری استفاده نماییم.

از ترکیب واژه رای و پسوند بد
به معنای صاحب اندیشه ، خداوند اندیشه میباشد
ترکیبات:
رای . ( اِ ) رأی . ( ناظم الاطباء ) . فکر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2ورق 16 ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) . اندیشه . ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( ارمغان آصفی ) ( بهار عجم ) ( مجموعه ٔ مترادفات ) . در عربی بمعنای تدبیر و مقتضای عقل . ( برهان ) . پنداشتی . تأمل . ( ناظم الاطباء ) . نقشه . طرح . ( ولف ) . تدبیر. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ) ( از شعوری ج 2ورق 16 ) ( از برهان ) . آنچه پیش دل آید.

بد. [ ب َ ] ( پسوند ) صاحب و خداوند. ( برهان قاطع ) . و آن پسوندی است که به آخر اسم ملحق شود، در اوستا پئی تی ۞ یا پتی ۞ بمعنی مولی و صاحب ، در پهلوی پت ۞ ، در فارسی بد ( اصلاً بفتح باء ولی امروز بضم تلفظ کنند ) . ( از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) ۞ : آتربد. آذربد. ارگبد. اسپهبد. اندرزبد. باربد. بربد. جوربد. چتربد، دبیربد. ( کتاب التاج جاحظ ص 173 ) . درستبد ( رئیس ضرابخانه ) . دهوبد. دهیوبد. ری بد. سپهبد. فهلبد. کاروگ بد ( گاروک بد ) ( رئیس کارگران سلطنتی و غیره ) ، کنابد. کهبد. کوه بد. گاهبد. گهبد ( جهبد ) . مان بد ( رئیس خانواده ) . مغان اندرزبد. مؤبد. هربد. هزاربد. هوتخشبد ( رئیس مهنه ) . هیربد. ( از یادداشتهای مؤلف ) .

آروین ، راوین ، روژین


کلمات دیگر: