اسم: راسم (پسر) (عربی) (تلفظ: rāsem) (فارسی: راسم) (انگلیسی: rasem)
معنی: آب روان، ( صفت از رسم ) رسم کننده، نقش کننده
معنی: آب روان، ( صفت از رسم ) رسم کننده، نقش کننده
راسم
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: rāsem) (عربی) (صفت از رسم) رسم کننده ، نقش کننده ؛ آب روان .
فرهنگ فارسی
سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که به سال ۱۱۹۲ ق . متولد شده و بسال ۱۲۶۷ ق . درگذشته است .
لغت نامه دهخدا
راسم. [ س ِ ] ( ع ص ) نعت از رسم و رَسَم. ج ، رواسم. ( یادداشت مؤلف ). ( اِ ) آب روان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از المنجد ). || شتر تندرو. و مؤنث آن راسمة. ( از المنجد ).
راسم. [ س ِ ] ( اِخ ) محمد افندی اگری قاپولی خطاط و شاعر عثمانی که در 1091 هَ. ق. در استانبول بدنیا آمد و به سال 1169 هَ. ق. درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راسم. [ س ِ ] ( اِخ ) احمد راسم افندی فدوله چی زاده ، شاعر عثمانی است که بسال 1270 هَ. ق. درگذشته است. دیوان شعر مختصری دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راسم. [ س ِ ] ( اِخ ) سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که بسال 1192 هَ. ق. متولد شده و بسال 1267 درگذشته است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راسم. [ س ِ ] ( اِخ ) محمد افندی اگری قاپولی خطاط و شاعر عثمانی که در 1091 هَ. ق. در استانبول بدنیا آمد و به سال 1169 هَ. ق. درگذشت. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راسم. [ س ِ ] ( اِخ ) احمد راسم افندی فدوله چی زاده ، شاعر عثمانی است که بسال 1270 هَ. ق. درگذشته است. دیوان شعر مختصری دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راسم. [ س ِ ] ( اِخ ) سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که بسال 1192 هَ. ق. متولد شده و بسال 1267 درگذشته است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).
راسم . [ س ِ ] (اِخ ) احمد راسم افندی فدوله چی زاده ، شاعر عثمانی است که بسال 1270 هَ . ق . درگذشته است . دیوان شعر مختصری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راسم . [ س ِ ] (اِخ ) سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که بسال 1192 هَ . ق . متولد شده و بسال 1267 درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راسم . [ س ِ ] (اِخ ) محمد افندی اگری قاپولی خطاط و شاعر عثمانی که در 1091 هَ . ق . در استانبول بدنیا آمد و به سال 1169 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راسم . [ س ِ ] (ع ص ) نعت از رسم و رَسَم . ج ، رواسم . (یادداشت مؤلف ). (اِ) آب روان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از المنجد). || شتر تندرو. و مؤنث آن راسمة. (از المنجد).
پیشنهاد کاربران
راسیم. رامیز ( بر وزن کامبیز ) . رامین. رامهرمز. رامشیر. رامسر. رامبد. رام. ران. راه. رای. راد. راشل. ( هر کلمه ایی اولش را باشد. تورکی است ) . . . راسیم درتورکی معنای خوشبختی می دهد. . . . ودر عربی معنای رسام را میدهد.
کلمات دیگر: