مترادف تلاطم : تموج، تنش، جنب وجوش، جنبش، هیجان، به هم برآمدن، به هم خوردن
برابر پارسی : خروشیدن، آشفتگی، شورش
dashing, collision
choppiness, pitch, toss, unrest
تموج
تنش، جنبوجوش، جنبش، هیجان
بههم برآمدن
به هم خوردن
۱. تموج،
۲. تنش، جنبوجوش، جنبش، هیجان
۳. بههم برآمدن،
۴. به هم خوردن
آشفتگی شدید در میانگین حرکت هوا یا هر شارۀ دیگر