کلمه جو
صفحه اصلی

علا

فارسی به انگلیسی

high rank

فرهنگ اسم ها

اسم: علا (پسر) (عربی) (تلفظ: alā) (فارسی: عَلا) (انگلیسی: ala)
معنی: بلندی مقام و مرتبه، بزرگی، رفعت

(تلفظ: alā) (عربی) (در قدیم) بلندی مقام و مرتبه ، بزرگی ، رفعت .


فرهنگ فارسی

واحه ایست در شمال حجاز در ۹۸٠ کیلومتری دمشق و ۳۲۳ کیلومتری مدینه . در ازمنه قدیم بنام [ دیدان ] نامیده میشد و آثاری از قرن اول م . در آن باقی است. هنگامی که پیامبر ص. به تبوک میرفت درین محل منزل کرد .
برای استعلا به کار رود بر .
قصبه مرکز دهستان علائ از بخش مرکزی شهرستان سمنان و واقع در ۹ هزار گزی جنوب خاوری سمنان و ۴ هزار گزی شمال راه شوسه سمنان بدامغان و ۲ هزار و پانصد گزی ایستگاه میان دره

لغت نامه دهخدا

علا. [ ع ُ / ع َ ] ( ع اِمص ) بلندی و بزرگی. ( غیاث از صراح ) :
دولتت دولت علائی را
مایه و پایه علا باشد.
مسعودسعد.
اقبال شاه چون ز علا وسنا شده ست
من جمله آفرین علا و سنا کنم.
مسعودسعد.
بر تن حشمت باقیش لباس از شرفت
بر سر دولت پاینده او تاج علاست.
مسعودسعد.
و رجوع به علاء شود.

علا. [ ع َل ْ لا ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان. دارای آب و هوای معتدل و خشک. آب قراء آن از قنوات تأمین میشود و محصولات عمده آن غلات وپنبه و تنباکو و صیفی است. راه شوسه سمنان به دامغان تقریباً از شمال دهستان و راه آهن از وسط دهستان میگذرد. و ایستگاههای میان دره ، گرم آب ، گراب در طول دهستان واقع است. این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک ،و در حدود 48 مزرعه تشکیل شده است. جمع سکنه آن 4800 تن است. مرکز دهستان قصبه علا، و قراء مهم آن جام ، رکن آباد، خیرآباد و دوزهیر است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ). علاّء. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 210 ).

علا. [ ع َل ْ لا ] ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان علاء از بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری سمنان و 4 هزارگزی شمال راه شوسه سمنان به دامغان و 2 هزار و پانصد گزی ایستگاه میان دره. سکنه آن در حدود هزار تن. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و پنبه و پسته و میوه و صیفی است. یک مناره از آثار قدیم دارد. شغل مردان زراعت و هیزم فروشی است. صنایع دستی زنان کرباس بافی میباشد. دارای راه فرعی و دبستان است. مزارع تقی آباد و حسین آباد که هر یک چند تن سکنه دارد و نیز مزارع غیرمسکونی بنام غیاث آباد و محمدآباد و احمدآباد و نوکلاته جزء این قصبه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان علاء از بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری سمنان و 4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ سمنان به دامغان و 2 هزار و پانصد گزی ایستگاه میان دره . سکنه ٔ آن در حدود هزار تن . آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و پنبه و پسته و میوه و صیفی است . یک مناره از آثار قدیم دارد. شغل مردان زراعت و هیزم فروشی است . صنایع دستی زنان کرباس بافی میباشد. دارای راه فرعی و دبستان است . مزارع تقی آباد و حسین آباد که هر یک چند تن سکنه دارد و نیز مزارع غیرمسکونی بنام غیاث آباد و محمدآباد و احمدآباد و نوکلاته جزء این قصبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


علا. [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در قسمت جنوب باختری سمنان . دارای آب و هوای معتدل و خشک . آب قراء آن از قنوات تأمین میشود و محصولات عمده ٔ آن غلات وپنبه و تنباکو و صیفی است . راه شوسه ٔ سمنان به دامغان تقریباً از شمال دهستان و راه آهن از وسط دهستان میگذرد. و ایستگاههای میان دره ، گرم آب ، گراب در طول دهستان واقع است . این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک ،و در حدود 48 مزرعه تشکیل شده است . جمع سکنه ٔ آن 4800 تن است . مرکز دهستان قصبه ٔ علا، و قراء مهم آن جام ، رکن آباد، خیرآباد و دوزهیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). علاّء. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 210).


علا. [ ع ُ / ع َ ] (ع اِمص ) بلندی و بزرگی . (غیاث از صراح ) :
دولتت دولت علائی را
مایه و پایه ٔ علا باشد.

مسعودسعد.


اقبال شاه چون ز علا وسنا شده ست
من جمله آفرین علا و سنا کنم .

مسعودسعد.


بر تن حشمت باقیش لباس از شرفت
بر سر دولت پاینده ٔ او تاج علاست .

مسعودسعد.


و رجوع به علاء شود.

فرهنگ عمید

رفعت، بلندی قدر، شرف، بزرگواری.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَلَا: برتری جست
معنی أَلَا: آگاه باشید
معنی أَلاََّ: که نه-که نیست
ریشه کلمه:
علو (۷۰ بار)

پیشنهاد کاربران

سبب رفعت و بزرگی

بلندی ومرتفع بلند قامه

علا ( ală ) : [ اصطلاح چوپانی ] گوسفند یا بزی که گوش بلندی دارد. .

بزرگی و مرتفع


کلمات دیگر: