کلمه جو
صفحه اصلی

ادا


برابر پارسی : بجای آوردن، پرداختن

فارسی به انگلیسی

act, caricature, gesture, impression, mimicry, mockery, playacting, show

payment, [duty.] discharge, utterance


فارسی به عربی

بادرة

فرهنگ اسم ها

اسم: آدا (دختر) (اوستایی، فارسی) (تلفظ: ada) (فارسی: آدا) (انگلیسی: ada)
معنی: پاداش مینوی، فرشته توانگری

مترادف و متضاد

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

gesture (اسم)
حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) ادائ ۲ - ( اسم ) ناز کرشمه خوش حرکاتی معشوق . ۳ - رمز اشاره . ۴ - حرکت لغو . ۵ - تقلید .
سربند خیک

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . اداء ] ۱ - (مص م . ) به جا آوردن ، پرداختن دینی که بر شخص فرض و لازم است . ۲ - (اِ. ) ناز، کرشمه . ۳ - رمز، اشاره . ۴ - (عا. ) حرکات مسخره و بیهوده . ۵ - تقلید.
اصول ( ~. اُ ) (اِمر. ) ناز و کرشمه ، نمودن کراهت و جز آن .

( اَ) [ ع . اداء ] 1 - (مص م .) به جا آوردن ، پرداختن دینی که بر شخص فرض و لازم است . 2 - (اِ.) ناز، کرشمه . 3 - رمز، اشاره . 4 - (عا.) حرکات مسخره و بیهوده . 5 - تقلید.


اصول ( ~. اُ) (اِمر.) ناز و کرشمه ، نمودن کراهت و جز آن .


لغت نامه دهخدا

ادا. [ اَ ] ( از ع ، اِ ) در تداول فارسی ، غمزه. عشوه. ناز. بشک. خوبی حرکات معشوق. ( غیاث اللغات ): خوش ادا. || رمز. اشاره. ( غیاث اللغات ) :
هرچه در خاطر عاشق گذرد میدانی
خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای.
صائب.
|| حالتی چون خشم و کراهت بتصنع.
- امثال :
آدم گدا اینهمه ادا !
گاهی به ادا گاهی به اصول ، گاهی به خدا گاهی به رسول .
|| آواز. ( غیاث اللغات ).
- ادا درآوردن ؛ بتصنع حالتی چون خشم و کراهت و مانند آن نمودن.
- ادای کسی را درآوردن ؛ او را بازخمانیدن. بازخمانیدن او. شکلک ساختن بر کسی. لوچانیدن او را. والوچانیدن او را. تقلید کردن کسی را به استهزاء.

ادا. [ اَ ] ( اِخ ) کنت نشینی در جنوب غربی ایداهو و نهر سباک آنرا از اوریفون جدا کند. مساحت آن در حدود 2800 میل مربع و سکنه آن در حدود 3000 تن است. بزرگترین شغل اهالی استخراج معادن است و شهر بوازی قصبه این ناحیت است. ( ضمیمه معجم البلدان ).

ادا. [ اِ ] ( اِخ ) جزیره ای واقع در شمال اسقوجیابطول 10 هزار گز و عرض 4 هزار گز. اراضی آن کوهستانی است و چراگاهها و چند بندر دارد. ( قاموس الاعلام ).

ادا. [ اُ ] ( اِخ ) از ولاةمعاصر اردشیر، از خانواده آمادونی ، داماد خانواده ٔسلگونی و پدرخوانده خسرودخت. دختر خسرو. اردشیر همه ولاة به استثنای ادا را مطیع خود ساخت و اُدا در کوه آنی پنهان شد. رجوع به ایران باستان ص 2607 شود.

ادا. [ اَدْ دا ] ( اِخ ) نهریست در لومباردیا که از کوه امبرالی در قلتلینة خارج شود و بدریاچه کومو و غیر آن ریزد. طول مجرای آن 240 هزار گز و معدل عرض آن از 60 تا 70 گز است و در مسیر خود پاره های زر بسیار حمل کند و در آن ماهی بسیار است. ( ضمیمه معجم البلدان ).

ادا. [ اَ ] (اِخ ) کنت نشینی در جنوب غربی ایداهو و نهر سباک آنرا از اوریفون جدا کند. مساحت آن در حدود 2800 میل مربع و سکنه ٔ آن در حدود 3000 تن است . بزرگترین شغل اهالی استخراج معادن است و شهر بوازی قصبه ٔ این ناحیت است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


ادا. [ اَ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی ، غمزه . عشوه . ناز. بشک . خوبی حرکات معشوق . (غیاث اللغات ): خوش ادا. || رمز. اشاره . (غیاث اللغات ) :
هرچه در خاطر عاشق گذرد میدانی
خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای .

صائب .


|| حالتی چون خشم و کراهت بتصنع.
- امثال :
آدم گدا اینهمه ادا !
گاهی به ادا گاهی به اصول ، گاهی به خدا گاهی به رسول .
|| آواز. (غیاث اللغات ).
- ادا درآوردن ؛ بتصنع حالتی چون خشم و کراهت و مانند آن نمودن .
- ادای کسی را درآوردن ؛ او را بازخمانیدن . بازخمانیدن او. شکلک ساختن بر کسی . لوچانیدن او را. والوچانیدن او را. تقلید کردن کسی را به استهزاء.

ادا. [ اَدْ دا ] (اِخ ) نهریست در لومباردیا که از کوه امبرالی در قلتلینة خارج شود و بدریاچه ٔ کومو و غیر آن ریزد. طول مجرای آن 240 هزار گز و معدل عرض آن از 60 تا 70 گز است و در مسیر خود پاره های زر بسیار حمل کند و در آن ماهی بسیار است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


ادا. [ اِ ] (اِخ ) جزیره ای واقع در شمال اسقوجیابطول 10 هزار گز و عرض 4 هزار گز. اراضی آن کوهستانی است و چراگاهها و چند بندر دارد. (قاموس الاعلام ).


ادا. [ اُ ] (اِخ ) از ولاةمعاصر اردشیر، از خانواده ٔ آمادونی ، داماد خانواده ٔسلگونی و پدرخوانده ٔ خسرودخت . دختر خسرو. اردشیر همه ٔ ولاة به استثنای ادا را مطیع خود ساخت و اُدا در کوه آنی پنهان شد. رجوع به ایران باستان ص 2607 شود.


فرهنگ عمید

۱. به جا آوردن، گزاردن، انجام دادن، ادای فریضه.
۲. پرداختن: ادای دِین.
۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.
۴. ناز، کرشمه، غمزه، عشوه.
۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.
۶. (صفت ) [مقابلِ قضا] (فقه ) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود.
* ادا درآوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] تقلید کردن حرکات کسی از روی مسخرگی و استهزا.
* ادای دِین: پس دادن دینی که بر عهدۀ شخص است.
* ادای شهادت: گواهی دادن.

۱. به‌جا آوردن؛ گزاردن؛ انجام دادن؛ ادای فریضه.
۲. پرداختن: ادای دِین.
۳. بیان کردن: ادای تلفظ صحیح.
۴. ناز؛ کرشمه؛ غمزه؛ عشوه.
۵. تقلید و حالتی ساختگی برای جلب توجه.
۶. (صفت) [مقابلِ قضا] (فقه) ویژگی عبادتی که در وقت مناسب خود انجام شود.
⟨ ادا درآوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] تقلید کردن حرکات کسی از روی مسخرگی و استهزا.
⟨ ادای دِین: پس دادن دینی که بر عهدۀ شخص است.
⟨ ادای شهادت: گواهی دادن.


دانشنامه عمومی

آدا. آدا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آدا (ساتراپ کاریا)
شهرستان آدا، آیداهو
آدا، مینه سوتا
سیارک ۵۲۳
ادا، کرویتا
ادا، سربیا
ادا فوا
ادا، کرامان
ادا، اوهایو
ادا، اورگون
ادا، غرب ویرجینیا
ادا، ویسکانسین
ایدا لاولیس
ایدا، اکلاهما
ایدا وانگ
ایدا (زبان برنامه نویسی)

دانشنامه آزاد فارسی

آدا. آدا (Adda)
رودی به طول ۳۱۲ کیلومتر در ایتالیا. از کوه های اورتلردر کوه های آلپسرچشمه می گیرد، از میان دریاچۀ کوموو در سمت جنوب شرقی از میان جلگۀ لومباردی، و شهر لودیمی گذرد و در ۱۳کیلومتری غرب کرِمونابه رود پومی پیوندد.

اَدا
(در لغت به معنی به جا آوردن و گزاردن). در اصطلاح فقهی، انجام فرایضی مانند نماز و روزه در وقت شرعی آن ها. در معنای عام تر، به انجام هر فریضه نیز گویند، مانند ادای دین، ادای خمس، و ادای زکات. در علم قرائت، حسن ادای حروف به معنی تلفظ آن ها از مخارج با رعایت اوصاف هر حرف است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِدّاً: کارزشت وشگفت آور
معنی عَدّاً: شمارش کردنی نگفتنی (کلمه عد در عبارت "فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا "به معنای شمردن است ، و چون شمردن هر چیزی آن را به آخر میرساند و نابود میکند ومعنی آن میشود :بنابراین بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتی لحظات عمرشان را] به...
معنی لْیُؤَدِّ: باید که ادا کند - باید که باز گرداند(در اصل "لِیُؤَدِّ "(صیغه امر غائب بوده )که با اضافه شدن واو برای سهولت لام ساکن شده است و از طرفی دال آن نیز به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است)
معنی هَمَزَاتِ: وسوسه ها (کلمه همزة به معنای شدت دفع است ، و حرف همزه ، یکی از حروف الفبا را هم از این جهت همزه نامیدهاند که چون از ته حلق ادا میشود و با فشار و شدت به خارج دفع می گردد ، و همزه شیطان به معنای دفع او به سوی گناهان از راه گمراه کردن است . و در تفسیر...
ریشه کلمه:
ادد (۱ بار)

«إِدّ» از مادّه «أدّ» (بر وزن ضدّ) در اصل به معنای صدای ناهنجاری است که بر اثر گردش شدید امواج صوتی در گلوی شتر به گوش می رسد; سپس به کارهای بسیار زشت و وحشتناک اطلاق شده است.
(بر وزن ضد) کار ناپسند امر فظیع گفتند: خدا پسری گرفته است حقّاً که چیزی شگفت آور و ناپسند آورده‏اید. در قاموس گوید: «الادوالادة العجب والامر الفظیع والداهیة و المنکر» ممکن است مراد از آیه چیز شگفت آور باشد.

گویش مازنی

/addaa/ یکی یک دانه – بی همتا

یکی یک دانه – بی همتا


پیشنهاد کاربران

بله دوستان درست میگید این کلمه ترکی هستش به معنی جزیره به عنوان مثال کوشی آداسی ترکیه که خیلی معروفه کوشی یا کوش که در ترکی آزربایجانی قوش میشه معنی پرنده رو میده و آدا نیز معنی جزیره رو میده یعنی جزیره پرندگان.

اسمم آدا هست . ترک هم نیستم. تو کتاب نام های اصیل ایرانی آدا اسم یکی از الهه های باستانی ایرانی هست که الهه توانگری و نیکویی هست. و در ادامه به معنی پاداش مینوی یاد شده.

پاداش مینوی,  فرشته توانگری

فریحا=اسم دخترانه به معنی شاد با باشکوه
اسم دخترانه آدا= به معنی فرشته توانگر
اسم پسرانه آمین=به معنی اجابت کن بپذیر

( اوستایی ) 1ـ هدیه، دهش، پیشکش، صدقه، انفاق2ـ هدیه ـ صدقه دادن 3ـ پس گرفتن 4ـ پذیرفتن، قبول کردن 5ـ سپردن 6ـ رایگان، مجانی، مفت 7 ـ فراهم ـ تهیه ـ مهیا آماده کردن 8ـ سود کردن 9 ـ گماشتن، منصوب کردن 10ـ دانستن، فهمیدن 11ـ اندیشیدن، فکر کردن. 12ـ سپس، بعد، آنگاه.

دره - گردآب - گودال

در زبان ترکی آذربایجانی آدا به معنی جزیره می باشد.

آدا اسم زیبایی است وباید درباره ی اسمش تعریف بیشتری بشه تا مردم اسم آدا رابرای بچه هاشون انتخاب کنن

فرشته زیبایی ها

اطراف ماه


آدا در ترکی استانبولی به معنی جزیره میباشد و به نظر من اسم خیلی قشنگی هستش

ملکه ی آب و تمیزی ها

آدا :پاداش مینوی، فرشته توانگری



آ =در زبان بختیاری به افراد بزرگ اطلاق میگردد به مانند ( شیخ یا خان یا کدخدا )
دا = در زبان بختیاری و کلا زبان لری به معنی مادر میباشد
آدا= بزرگ مادر
هدف ایرانی سازی تسامی

ماشالله همه چیز و دارن معنی فارسی الکی پیدا میکنن
معنی آدا , جزیره هست .

اَدا در زبان باستان یعنی افرید ، به وجود اورد، خلق کرد، پدید آورد.

اصل این کلمه ترکی هستش اصلا ریشه فارسی نداره، به معنی جزیره هست

من هر خانمی دیدم که اسمش آدا بوده ترک بوده، ولی الان حداقل سی سالشونه، نمیدونم الان ثبت احوال این اسم رو قبول میکنه یا نه، چون تو سایتشون هم نیست

آدا ریشه ترکی داره البته ترکی استانبولی به معنای جزیره. . . ولی تو تاریخ ایران باستان هم اسمش اومده به معنای فرشته توانگری و زیبایی. . . در کل ریشش برمیگرده به زبان ترکی استانبولی. . . بنده مترجم زبان ترکی استانبولی به فارسی هستم و مسلطم به هردو زبان🙏

آدا : پاداش مینوی، فرشته توانگری ، آدا اسم دخترانه با ریشه فارسی است .

آدا با ریشه ترکی به معنی جزیره یا دریا است.

آدا : آدا اسم دختر ( اوستایی ) به معنای پاداش مینوی ، هدیه ، فرشته توانگری ، دانش ، خرد ، هوش.

آدا : آدا اسم دختر ( ترکی ) به معنای جزیره است .

اِدا همون آیدا هست

صدا ، آوا، فریاد ، بانگ

انجام_ اجرا

آدا ریشه ی ترکی داره به معنی جزیره

کارسازی

تأدیة

چ جالب ولی اسم من اِداس/:


کلمات دیگر: