کلمه جو
صفحه اصلی

نیرومند


مترادف نیرومند : باقوت، بانیرو، پرزور، پرقوت، توانا، زورمند، قوی، قوی جثه، مقتدر

متضاد نیرومند : ضعیف

فارسی به انگلیسی

cast-iron, forceful, iron, masculine, mighty, muscular, potent, powerful, robust, rugged, sinewy, sound, stout, strong, sturdy, two-fisted, vigorous, virile, strongly


powerful, cast-iron, forceful, masculine, mighty, muscular, potent, robust, rugged, sinewy, sound, stout, strong, sturdy, two-fisted, vigorous, virile, strongly, hefty, punchy, powerhouse, puissant

powerful


فارسی به عربی

بیرت ستاوت , ختم , صلب , عافیة , قوی , هائل

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: nirumand) دارای نیرو ، قوی .


اسم: نیرومند (پسر) (فارسی) (تلفظ: nirumand) (فارسی: نيرومند) (انگلیسی: nirumand)
معنی: دارای نیرو، قوی

مترادف و متضاد

باقوت، بانیرو، پرزور، پرزور، پرقوت، توانا، زورمند، قوی، قوی، قوی‌جثه، مقتدر ≠ ضعیف


mighty (صفت)
توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند

puissant (صفت)
توانا، نیرومند

main (صفت)
اصلی، کامل، تمام، مهم، نیرومند، عمده، با اهمیت

solid (صفت)
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم

strong (صفت)
فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو

orotund (صفت)
رسا، نیرومند، پر صدا، قوی و واضح، بلند صدا

formidable (صفت)
سخت، ترسناک، دشوار، قوی، نیرومند، مهیب، سهمگین

stout (صفت)
سخت، محکم، شق، تنومند، ستبر، ضخیم، نیرومند، چاق و چله، تومند، با اسطقس، قوی بنیه

rugged (صفت)
سخت، تنومند، زمخت، شدید، نیرومند، نا هموار، پیچ و تابدار، بی تمدن

brawny (صفت)
سفت، پرعضله، قوی، پر زور، گوشتالو، نیرومند، ماهیچه دار

nervy (صفت)
پر رو، نیرومند، عصبانی، پر رگ و پی، پر عصب

powerful (صفت)
قوی، پر زور، نیرومند، مقتدر

potent (صفت)
قوی، پر زور، نیرومند

valiant (صفت)
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر

vigorous (صفت)
قوی، شدید، نیرومند، زورمند

hale (صفت)
نیرومند، بی نقص، خوش بنیه، سالم

prolific (صفت)
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا

red-blooded (صفت)
نیرومند، شهوانی

robustious (صفت)
ستبر، نیرومند

sinewy (صفت)
نیرومند، با اسطقس، پی دار، سخت پی

sthenic (صفت)
شدید، نیرومند، وخیم، تندکار

فرهنگ فارسی

زورمند، توانا، قوی، پرزور، قوه وقدرت، توانایی
( صفت ) ۱ - دارای زور و قوت : قوی : (( گور اگر چند بود نیرومند یا بدستش گرفت یا بکمند . ) ) ( امیر خسرو آنند. ) ۲ - مسلط ( نیرومند گشتن ) .

فرهنگ معین

(مَ ) (ص . ) دارای زور و قدرت .

لغت نامه دهخدا

نیرومند. [ م َ ] ( ص مرکب ) توانا. خداوند زور و قوت. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع )( آنندراج ). خداوند قدرت. ( ناظم الاطباء ) :
گور اگر چند بود نیرومند
یا به دستش گرفت یا به کمند.
میرخسرو.
|| دولتمند. سعادتمند. ( ناظم الاطباء ). || مسلط. ( فرهنگ فارسی معین ).
- نیرومند شدن ؛ قوی شدن. قوت یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- نیرومند کردن ؛ نیرو بخشیدن.تقویت. ( از پارسی نغز ) ( فرهنگ فارسی معین ).
- || تأیید. ( ترجمان القرآن ص 22 از فرهنگ فارسی معین ).
- نیرومند گردیدن ، نیرومند گشتن ؛ نیرو یافتن. قوی گردیدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || مسلط شدن. دست یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ). چیره گشتن. فائق آمدن :
گرچه بگشاد از آن طلسمی چند
بر دگرها نگشت نیرومند.
نظامی.

فرهنگ عمید

زورمند، توانا، قوی، پرزور.

دانشنامه عمومی

نیرومند (فیلم ۱۹۹۳). نیرومند (به هندی: Shaktiman) فیلمی محصول سال ۱۹۹۳ و به کارگردانی کی سیبوکادیا است. در این فیلم بازیگرانی همچون اجی دیوگن، کاریسما کاپور، موکش خانا، کولبوشان کارباندا، پاریکشیت سهنی، آجیت خان، گلشن گروور، تیکو تالسانیا، آنجانا ممتاز، بینا بانرجی ایفای نقش کرده اند.
۹ ژوئیه ۱۹۹۳ (۱۹۹۳-07-۰۹)

پیشنهاد کاربران

قل چماق

قدرتمند

باقوت، بانیرو، پرزور، پرقوت، توانا، زورمند، قوی، قوی جثه، مقتدر

معنی نیرومند : پر قدرت/پر زور/توانا

معنی کلمه نیرومند: پر قدرت/ پرزور/ توانا


کلمات دیگر: