کلمه جو
صفحه اصلی

اصفه

فرهنگ اسم ها

اسم: آصفه (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: āsefe) (فارسی: آصفه) (انگلیسی: asefe)
معنی: آصف، بادتدبیر و خردمند، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به آصف، ه آصف، ( منسوب به آصف )، مونث آصف، مشاور خردمند، بانوی مدبر

پیشنهاد کاربران

زن خردمند و دانا

گل یاس بهشتی

سختگیر در انجام وظایف

دختر سیاه چشم زیبا و پرتوان

زن آگاه و خردمند

بانوی مدبر

آصفه : /āsefe/ آصفه ( عربی ـ فارسی ) ( آصف ه ( پسوند نسبت ) ) ، منسوب به آصف، ه آصف. آصفه به معنی بانوی خردمند وبا تدبیر است . اسم آصفه مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است .

آصف : /āsef/ آصف ( عربی از عبری ) ( اَعلام ) 1 ) آصف [ابن برخیا]، نام دبیر یا وزیر حضرت سلیمان نبی ( ع ) که در قرآن کریم ذکر آن رفته است؛ 2 ) ( در قدیم ) عنوان و لقبی بوده برای وزیران. اسم آصف مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری پسر است .

آصف : تدبیر، مشاور خردمند. خردمند وباتدبیر .

آصف /'āsa ( e ) f/
فرهنگ فارسی عمید
( صفت ) [عربی، مٲخوذ از عبری] [قدیمی، مجاز] لقب وزیر دانا و باتدبیر: ◻︎ عنده علم بباید صفت آصف را / آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟ ( کمال الدین اسماعیل: ۴۸ ) . Δ دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفته اند بر علوم غریبه دست داشت و تخت بلقیس، ملکۀ سبا، را در یک چشم زدن در پیشگاه سلیمان حاضر ساخت.

آصف
لغت نامه دهخدا
آصف . [ ص َ ] ( اِخ ) پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل ، و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و در قرآن کریم ذکر آن رفته است . و او تخت بلقیس سبا را از دوماهه راه بکمتر از لمح بصرو چشم زخمی در پیشگاه سلیمان حاضر ساخت :
یک زمان صد روی از اهل هنر خالی نیست
همچو خالی نبدی تخت سلیمان زآصف
آسمان بوسه دهد خاک درش راباُمید
کآستانش بزداید ز رخ ماه کلف .
سوزنی .


|| توسعاً، وزیر و یا وزیری بخرد و تدبیر :
عمل و علم بباید صفت آصف شاه
آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟
کمال اسماعیل .


|| نام خنیاگری مشهور بزمان داود نبی . || ( از ع ، اِ ) اَصَف . بیخ کبر. ( برهان ) .

آصفه مونث آصف، مشاور خردمند، بانوی مدبر

زن زیرک و باهوش

پا ک دامن ، زن قوی ، مدیر ، مدبر

زن باهوش و دانا و خردمند ، همه عاشقشن


کلمات دیگر: