کلمه جو
صفحه اصلی

گنجا

فارسی به انگلیسی

capacious, massive, roomy, spacious, voluminous

voluminous


فرهنگ اسم ها

اسم: گنجا (دختر) (فارسی) (تلفظ: gonja) (فارسی: گُنجا) (انگلیسی: gonja)
معنی: گنجایش

مترادف و متضاد

capacious (صفت)
وسیع، فراخ، گشاد، جادار، گنجا، گنجایش دار

فرهنگ فارسی

تیره ایست از طایفه جاویدی ممسنی فارس.
( صفت ) ۱ - گنجایش : ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد . ۲ - قابلیت استعداد . ۳ - حجیم .
تیر. از طایفه جاویدی ممسنی فارس

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) نک گنج .

لغت نامه دهخدا

گنجا. [ گ ُ ] ( اِمص ، اِ ) گنجایش. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). قابلیت و استعداد گنجیده شدن. و رجوع به شعوری ج 2 شود :
ممکن که در حوالی بازارها نبودی
گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر.
شرف الدین شفروه.
ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 286 ).
ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد در او.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 366 ).
هشیار مباش زآنکه هشیار
در مجلس عشق سخت رسواست
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را ره است و گنجاست.
مولوی ( دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 220 ).
|| پیاله. ( جهانگیری ). || ( نف ) مقابل حجیم. ( واژه های مصوب فرهنگستان ) .

گنجا. [ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه جاویدی ممسنی فارس. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 ).

گنجا. [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).


گنجا. [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) گنجایش . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). قابلیت و استعداد گنجیده شدن . و رجوع به شعوری ج 2 شود :
ممکن که در حوالی بازارها نبودی
گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر.

شرف الدین شفروه .


ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 286).
ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد در او.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 366).


هشیار مباش زآنکه هشیار
در مجلس عشق سخت رسواست
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را ره است و گنجاست .
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 220).
|| پیاله . (جهانگیری ). || (نف ) مقابل حجیم . (واژه های مصوب فرهنگستان ) .

فرهنگ عمید

گنجایش، ظرفیت، حجم، جاداد: روز آخر شد سبق فردا بُوَد / راز ما را روز کی گنجا بُوَد؟ (مولوی: ۵۸۷ ).


کلمات دیگر: