کلمه جو
صفحه اصلی

ینال

فرهنگ اسم ها

اسم: ینال (پسر) (ترکی) (تلفظ: yanāl) (فارسی: يَنال) (انگلیسی: yanal)
معنی: سردار، رئیس به ویژه سردار ترک نژاد، غلام، برده

(تلفظ: yanāl) (ترکی) (در قدیم) (به مجاز) سردار ، رئیس به ویژه سردار ترک نژاد ؛ غلام ، برده .


فرهنگ فارسی

ولیعهد نایب السلطنه

لغت نامه دهخدا

ینال. [ ی َ ] ( ترکی ، اِ ) ولیعهد. نایب السلطنه. ( یادداشت مؤلف ) : هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است. ( مفاتیح ). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک ( و جناس آوردن با نالیدن ، تقدیم یاء ینال را بر نون تأیید می کند ). ( یادداشت مؤلف ) :
کوه از غم بی باکی و طغیان تو نالد
بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی.
ناصرخسرو.
بر آزادگان کبر داری ولیکن
ینال و تکین را ینال و تکینی .
ناصرخسرو.
از بندگان حضرت شاهان سپر فکنده
قیصر کم از یماکش سنجر کم از ینالش.
خاقانی.
|| مجازاً، مُغُل. ترک. ( یادداشت مؤلف ) :
زشت بُوَد بودن آزاده مرد
بنده طوغان و عیال ینال.
ناصرخسرو.
هستم ز نسل ساسان نز تخمه تکین
هستم ز صلب کسری نز دوده ینال.
مجد همگر.
|| مجازاً، غلام ترک. غلام مغولی :
بر آزادگان کبر داری ولیکن
ینال و تکین را ینال و تکینی.
ناصرخسرو.

ینال. [ ی َ ] ( اِخ ) نام قلعه ای است به حدود کردوان از ناحیت شروان [ به اران ] که خزینه و خواسته شروانشاه بدانجا بوده است. ( از حدود العالم ).

ینال. [ ] ( اِخ ) کنیزکی ازآن ِ مؤیدالملک ابوبکر نظام الملک وزیر که به گفته صاحب لباب الالباب : جمال او رشک بتان چین و فرخار بود و دل او بسته مهر و معتکف چهر او بود لغز در معنی او گفت و اگرچه مشهور است اماایراد کرده آمد، چه در غایت لطف و نهایت طرف است :
علینا نقش کن بر زر بکن حرفی از او کمتر
پس آن لامش به آخر بر بگفتم نام آن دلبر.
( لباب الالباب ج 1 ص 68 ).

ینال . [ ] (اِخ ) کنیزکی ازآن ِ مؤیدالملک ابوبکر نظام الملک وزیر که به گفته ٔ صاحب لباب الالباب : جمال او رشک بتان چین و فرخار بود و دل او بسته ٔ مهر و معتکف چهر او بود لغز در معنی او گفت و اگرچه مشهور است اماایراد کرده آمد، چه در غایت لطف و نهایت طرف است :
علینا نقش کن بر زر بکن حرفی از او کمتر
پس آن لامش به آخر بر بگفتم نام آن دلبر.

(لباب الالباب ج 1 ص 68).



ینال . [ ی َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است به حدود کردوان از ناحیت شروان [ به اران ] که خزینه و خواسته ٔ شروانشاه بدانجا بوده است . (از حدود العالم ).


ینال . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) ولیعهد. نایب السلطنه . (یادداشت مؤلف ) : هر رئیسی از رؤسای ترک را اعم از سلاطین و دهقانان ینالی است . (مفاتیح ). و رجوع به ینالتکین شود. || لقبی از القاب امراء ترک (و جناس آوردن با نالیدن ، تقدیم یاء ینال را بر نون تأیید می کند). (یادداشت مؤلف ) :
کوه از غم بی باکی و طغیان تو نالد
بیهوده تو چون در غم طوغان و ینالی .

ناصرخسرو.


بر آزادگان کبر داری ولیکن
ینال و تکین را ینال و تکینی .

ناصرخسرو.


از بندگان حضرت شاهان سپر فکنده
قیصر کم از یماکش سنجر کم از ینالش .

خاقانی .


|| مجازاً، مُغُل . ترک . (یادداشت مؤلف ) :
زشت بُوَد بودن آزاده مرد
بنده ٔ طوغان و عیال ینال .

ناصرخسرو.


هستم ز نسل ساسان نز تخمه ٔ تکین
هستم ز صلب کسری نز دوده ٔ ینال .

مجد همگر.


|| مجازاً، غلام ترک . غلام مغولی :
بر آزادگان کبر داری ولیکن
ینال و تکین را ینال و تکینی .

ناصرخسرو.



دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَن یَنَالَ: هرگز نمی رسد (نیل به معنای رسیدن به چیزی است )
معنی لَا یَنَالُ: نمی رسد(نیل به معنای رسیدن به چیزی است )
ریشه کلمه:
نیل (۱۲ بار)

پیشنهاد کاربران

ینال:
دکتر شفیعی کدکنی در مورد " ینال" می نویسد : ( ( در اصل ترکی به معنی نایب السلطنه و ولیعهد نوشته اند ( لغت نامه دهخدا ) و هر کدام از بزرگان ترک جانشینی داشته که ینان خوانده می شده است ، سنایی و بسیاری دیگر از شعرای قرون پنجم و ششم این کلمه را به معنی امیر و فرمانروای ترک به کار برده اند. ) )
( ( با دل او خاک منال ِ ینال
با کف او سنگ نگین ِتکین ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 441. )


ینال : سردار

ینال : رییس . امیر . فرمانروا . سردار.


کلمات دیگر: