کلمه جو
صفحه اصلی

انتصار

عربی به فارسی

پيروزي , فتح , جشن فيروزي , پيروزمندانه , فتح وظفر , طاق نصرت , غالب امدن , پيروزشدن


فرهنگ اسم ها

اسم: انتصار (دختر) (عربی) (تلفظ: entesār) (فارسی: اِنتصار) (انگلیسی: entesar)
معنی: کمک کردن، یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، ( در قدیم ) یاری دادن، داد ستدن

(تلفظ: entesār) (عربی) (در قدیم) یاری دادن، کمک کردن ؛ یاری یافتن، نصرت یافتن ، پیروزی یافتن ، داد ستدن .


فرهنگ فارسی

نصرت یافتن، پیروزی یافتن، پیروزشدن بردشمن
۱ - ( مصدر ) یاری دادن نصرت دادن . ۲ - ( مصدر ) یاری یافتن نصرت یافتن . ۳ - پیروزی یافتن پیروز شدن غالب گردیدن. ۴ - داد ستدن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) یاری دادن . ۲ - (مص ل . ) یاری یافتن . ۳ - پیروزی یافتن .

لغت نامه دهخدا

انتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص )داد ستدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). داد بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). کینه کشیدن از ظالم و انصاف از دشمن ستدن و انتقام کشیدن . (آنندراج ). انتقام . (از اقرب الموارد). || یاری دادن . نصرت دادن . (فرهنگ فارسی معین ): انتصر علی عدوه ؛ یاری داد او را بر دشمنش . (ناظم الاطباء). || پیروزی یافتن . پیروز شدن . غالب گردیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || استظهار. (از اقرب الموارد).


انتصار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص )داد ستدن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). داد بستدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). کینه کشیدن از ظالم و انصاف از دشمن ستدن و انتقام کشیدن. ( آنندراج ). انتقام. ( از اقرب الموارد ). || یاری دادن. نصرت دادن. ( فرهنگ فارسی معین ): انتصر علی عدوه ؛ یاری داد او را بر دشمنش. ( ناظم الاطباء ). || پیروزی یافتن. پیروز شدن. غالب گردیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || استظهار. ( از اقرب الموارد ).

انتصار. [ اِ ت ِ ] ( مأخوذ از ع ، اِمص ) کینه کشی. انتقام : بر عزم انتصار و طلب ثار بر جانب قومش رحلت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 72 ). ایلک خان بسر انتصارشد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 332 ). جز انتصار و طلب ثار روی ندید و جز حرکةالمذبوح چاره ندانست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ).

انتصار. [ اِ ت ِ ] (مأخوذ از ع ، اِمص ) کینه کشی . انتقام : بر عزم انتصار و طلب ثار بر جانب قومش رحلت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 72). ایلک خان بسر انتصارشد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 332). جز انتصار و طلب ثار روی ندید و جز حرکةالمذبوح چاره ندانست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26).


فرهنگ عمید

۱. نصرت یافتن، پیروزی یافتن، پیروز شدن بر دشمن.
۲. یاری دادن، کمک رساندن.

دانشنامه آزاد فارسی

انتصار (الانتصار). اِنتِصار (الاِنتِصار)
(یا: انفرادات؛ انفرادات الامامیه) کتابی به عربی، در فقه تطبیقی، تألیف سیدمرتضی علم الهدی. زمانی، به فقه شیعه خرده می گرفتند که آرا و فتاوای آن، مبتنی بر استدلال و برهان نیست و هیچ یک از فقیهان مسلمان، چنان که باید رأی و فتوا را تأیید نمی کنند. در پی این انتقاد فراگیر، عالمان شیعی در صدد پاسخ گویی برآمدند و با تألیف آثاری چند کوشیدند ضمن مبرهن کردن آرای موجود در فقه امامیه، نمونه هایی از آن را در فقه اهل سنت نیز ارائه دهند. نخستین اقدام در این زمینه، تألیف کتابی با عنوان الاعلام به قلم شیخ مفید بود که آن را به تقاضای سیدمرتضی تحریر کرد. سیدمرتضی در نوشتن الانتصار از کتاب شیخ مفید بسیار سود برد و حتی برخی از عبارات آن دو، یکی است. از این رو می توان، الانتصار را شرحی بر الاعلام دانست. الانتصار در ۱۳۱۵ق در ایران به چاپ رسید.


کلمات دیگر: