کلمه جو
صفحه اصلی

رهان

عربی به فارسی

شرط (بندي) , موضوع شرط بندي , شرط بستن , نذر , شرط بندي کننده


فرهنگ اسم ها

اسم: رهان (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: rahān) (فارسی: رَهان) (انگلیسی: rahan)
معنی: رهنده، رهاشونده، ( در عربی ) ( اَعلام ) نام پهلوانی در داستان سمک عیار، نام یکی از سرداران پارسی در جنگهای باختر

(تلفظ: rahān) رهنده ، رهاشونده ؛ (در عربی) (در اعلام) نام پهلوانی در داستان سمک عیار .


فرهنگ فارسی

گروبستن، شرطبستن، شرطبندی دراسب دوانی، جمع رهن
( اسم ) جمع رهن گروها .
گرو بستن به تاختن اسب با کسی گرو بستن .

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - شرط بستن . ۲ - هر نوع برد و باخت و گروبندی ، مراهنه .
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جِ رهن ، گرو.

(رِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - شرط بستن . 2 - هر نوع برد و باخت و گروبندی ، مراهنه .


( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ رهن ؛ گرو.


لغت نامه دهخدا

رهان. [ رِ ] ( ع اِ ) ایام الرهان ؛ روز اسب دوانی یعنی روزی که در تاختن اسبها باهم گرو می بندند. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خیل الرهان ؛ اسبی که در مسابقه اسب دوانی بر سبقت گرفتن آن بر سر پول و غیره گرو می بندند وصاحب اسب سبقت گیرنده برنده می شود. و در مثل است : «هما کفرسی رهان »؛ در موردی گویند که دو تن در فضل و جز آن برابر و نزدیک اند. و نیز برای دو مسابقه دهنده در دویدن. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ رَهن. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( اقرب الموارد )( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). رجوع به رهن شود.

رهان. [ رِ ] ( ع مص ) گرو بستن به تاختن اسب. ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). مصدر به معنی مراهنة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). با کسی گرو بستن. ( مصادر اللغه زوزنی ). شرط بستن. ( فرهنگ فارسی معین ). نذربندی و شرط :
نوبت زنگی است رومی شد نهان
این شبست و آفتاب اندر رهان.
مولوی.
صد هزاران زین رهان اندر قران
بردریده پرده های منکران.
مولوی.
- هم رهان ؛ هم گرو. هم نذر. دو تن که باهم گرو بندند :
با کوکبه مظفرالدین
این همره و هم رهان ببینم.
خاقانی.
|| برد و باخت و گروبندی به هرنحو که باشد. مراهنه. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مراهنة شود.

رهان . [ رِ ] (ع اِ) ایام الرهان ؛ روز اسب دوانی یعنی روزی که در تاختن اسبها باهم گرو می بندند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خیل الرهان ؛ اسبی که در مسابقه ٔ اسب دوانی بر سبقت گرفتن آن بر سر پول و غیره گرو می بندند وصاحب اسب سبقت گیرنده برنده می شود. و در مثل است : «هما کفرسی رهان »؛ در موردی گویند که دو تن در فضل و جز آن برابر و نزدیک اند. و نیز برای دو مسابقه دهنده در دویدن . (از اقرب الموارد). || ج ِ رَهن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (اقرب الموارد)(از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). رجوع به رهن شود.


رهان . [ رِ ] (ع مص ) گرو بستن به تاختن اسب . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). مصدر به معنی مراهنة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با کسی گرو بستن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شرط بستن . (فرهنگ فارسی معین ). نذربندی و شرط :
نوبت زنگی است رومی شد نهان
این شبست و آفتاب اندر رهان .

مولوی .


صد هزاران زین رهان اندر قران
بردریده پرده های منکران .

مولوی .


- هم رهان ؛ هم گرو. هم نذر. دو تن که باهم گرو بندند :
با کوکبه ٔ مظفرالدین
این همره و هم رهان ببینم .

خاقانی .


|| برد و باخت و گروبندی به هرنحو که باشد. مراهنه . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مراهنة شود.

فرهنگ عمید

۱. گرو بستن، شرط بستن.
۲. شرط بندی در اسب دوانی.

پیشنهاد کاربران

رها کننده، نجات بخش

شرطی برای رهایی




ازاد، رها

ازاده

این اسم پسرانه به اسم یک سردار خیلی مهم ایرانی در زمان پادشاهی های قدیمی بوده و این اسم خیلی اصیل و زیباست
همچنین گفته می شود اسم یک سردار نبوده و اسم یک شاه بوده
این اسم اسمی انگلیسی، هندی و نام معبدی در فرانسه است


بینام درست میگه
همچنین این اسم به معنی زاهدان دوره ی زرتشت هم هست
این اسم خیلی قشنگه

رهان یعنی عشق جاویدان ❤️❤️❤️گرو ؛رهاننده


شخصی ک درپی ازاد بودن است


کلمات دیگر: