کلمه جو
صفحه اصلی

نفیس


مترادف نفیس : ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، اعلا، عالی، لوکس، ممتاز، آنتیک، عتیقه

برابر پارسی : گرانبها، گرانمایه، ارزنده، باارزش

فارسی به انگلیسی

precious, exquisite


precious, valuable, exquisite, opulent, priceless, prize, treasure

exquisite, opulent, priceless, prize, treasure


فارسی به عربی

ثمین , شیء ثمین , متانق

فرهنگ اسم ها

اسم: نفیس (پسر) (عربی) (تلفظ: nafis) (فارسی: نفیس) (انگلیسی: nafis)
معنی: گران مایه، قیمتی

مترادف و متضاد

ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت


اعلا، عالی، لوکس، ممتاز


آنتیک، عتیقه


rich (صفت)
دولتمند، پر پشت، فاخر، با شکوه، نفیس، حاصلخیز، بانوا، گرانبها، غنی، توانگر، زیاده چرب یا شیرین

exquisite (صفت)
دقیق، حساس، سخت، مطبوع، عالی، شدید، دلپسند، نفیس، بدیع

valuable (صفت)
با ارزش، نفیس، گرانبها، پر بها، قیمتی

precious (صفت)
محبوب، لطیف، عزیز، پر ارزش، نفیس، فوق العاده، گرانبها، قیمتی، چیز گرانبها، سنگین قیمت، تصنعی گرامی

۱. ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت
۲. اعلا، عالی، لوکس، ممتاز
۳. آنتیک، عتیقه


فرهنگ فارسی

مال بسیار، هرچی گرانمایه ومرغوب، گرانبها
( صفت ) هز چیز گرانمایه قیمتی گرانبها:تا این غایت بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیه های معظم و مزارع مغل و باغهای پر نعمت ...بود .
احمد بن عبدالغنی بن قطرس احمد لخمی مکنی به ابوالعباس و ملقب و مشهور به نفیس از علمای مذهب مالکی و از ادبا و شعرای قرن ششم است و به سال ۶٠۳ هجری قمری درگذشته است .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - گرانمایه ، قیمتی . ۲ - نیکو، مرغوب .

لغت نامه دهخدا

نفیس. [ ن َ ] ( ع ص ) گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مقابل خسیس. ( از اقرب الموارد ). قیمتی. ( مهذب الاسماء ). گرانمایه. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ) ( یادداشت مؤلف ). چیزی که قیمتی و گرانمایه و لطیف و پسندیده باشد.( غیاث اللغات ). بغایت نیکو. ( یادداشت مؤلف ). گرانبها. گرانقدر. باارزش. ارجمند : و این قصه دراز است و از خزاین سامانیان مالهای بی اندازه و ذخایر نفیس برداشت. ( تاریخ بیهقی ص 196 ). و آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. ( کلیله و دمنه ). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین خصلتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود. ( کلیله و دمنه ). ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگانی مظفر شوند. ( کلیله و دمنه ). ایام عمر نفیس خویش بر درس و تدریس صرف کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 430 ). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ).
چون که اصلی بود جرم آن بلیس
ره نبودش جانب توبه نفیس.
مولوی.
عقل نفیست را چه شد که نفس خبیث بر او غالب آمد. ( گلستان سعدی ). گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است. ( گلستان سعدی ). || مال بسیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مال کثیر. ( اقرب الموارد ). || حاسد و بخیل. ( غیاث اللغات ) ( از لطایف اللغات ) ( از قاموس )( صراح ) ( آنندراج ). رجوع به نفاسة شود.

نفیس. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 23هزارگزی مشرق خمین ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه خمین تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر قند و بنشن و پنبه و انگور است. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و کرباسبافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

نفیس. [ ن َ ] ( اِخ ) ابن عوض کرمانی ، ملقب به حکیم برهان الدین ، از طبیبان و دانشمندان قرن نهم هجری قمری است. وی به دعوت الغ بیک گورکانی از کرمان به سمرقند رفت و تا پایان عمر الغ بیک در سمرقند در دربار او به عزت زیست و به اشارت او بر کتاب الاسباب و العلامات محمدبن علی سمرقندی شرحی نوشت. ( صفر827 ). پس از مرگ الغ بیک وی به سال 853 هَ. ق. به دیار خود کرمان باز آمد و تا پایان عمر در این شهر بود. دیگر از تصانیف اوست : شرحی بر کتاب موجز القانون ابوالحزم علاء الدین قرشی ، معروف به ابن النفیس که به شرح نفیسی معروف است و نیز کلیات شرح نفیسی و بحارین در طب و رساله ای در سمومات. ( از مقدمه فرهنگ ناظم الاطباء، فرنودسار ) ( الاعلام زرکلی ج 9 ص 16 ). رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 77 و معجم المطبوعات ص 1864 شود.

نفیس . [ ن َ ] (اِخ ) ابن عوض کرمانی ، ملقب به حکیم برهان الدین ، از طبیبان و دانشمندان قرن نهم هجری قمری است . وی به دعوت الغ بیک گورکانی از کرمان به سمرقند رفت و تا پایان عمر الغ بیک در سمرقند در دربار او به عزت زیست و به اشارت او بر کتاب الاسباب و العلامات محمدبن علی سمرقندی شرحی نوشت . (صفر827). پس از مرگ الغ بیک وی به سال 853 هَ . ق . به دیار خود کرمان باز آمد و تا پایان عمر در این شهر بود. دیگر از تصانیف اوست : شرحی بر کتاب موجز القانون ابوالحزم علاء الدین قرشی ، معروف به ابن النفیس که به شرح نفیسی معروف است و نیز کلیات شرح نفیسی و بحارین در طب و رساله ای در سمومات . (از مقدمه ٔ فرهنگ ناظم الاطباء، فرنودسار) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 16). رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 77 و معجم المطبوعات ص 1864 شود.


نفیس . [ ن َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالغنی بن قطرس احمد لخمی ، مکنی به ابوالعباس و ملقب و مشهور به نفیس ، از علمای مذهب مالکی و از ادبا و شعرای قرن ششم هجری قمری است و به سال 603 هَ . ق . درگذشته است . او راست :
یا راحلا و جمیل الصبر یتبعه
هل من سبیل الی لقیاک یتفق
ما انصفتک جفونی وهی دامیة
ولا وفی لک قلبی و هو محترق .

(از ریحانة الادب ج 4 ص 225).


رجوع به ابن خلکان ج 1 ص 54 شود.

نفیس . [ ن َ ] (ع ص ) گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل خسیس . (از اقرب الموارد). قیمتی . (مهذب الاسماء). گرانمایه . (مفاتیح العلوم خوارزمی ) (یادداشت مؤلف ). چیزی که قیمتی و گرانمایه و لطیف و پسندیده باشد.(غیاث اللغات ). بغایت نیکو. (یادداشت مؤلف ). گرانبها. گرانقدر. باارزش . ارجمند : و این قصه دراز است و از خزاین سامانیان مالهای بی اندازه و ذخایر نفیس برداشت . (تاریخ بیهقی ص 196). و آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه ). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین خصلتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه ). ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگانی مظفر شوند. (کلیله و دمنه ). ایام عمر نفیس خویش بر درس و تدریس صرف کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 430). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 26).
چون که اصلی بود جرم آن بلیس
ره نبودش جانب توبه ٔ نفیس .

مولوی .


عقل نفیست را چه شد که نفس خبیث بر او غالب آمد. (گلستان سعدی ). گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است . (گلستان سعدی ). || مال بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مال کثیر. (اقرب الموارد). || حاسد و بخیل . (غیاث اللغات ) (از لطایف اللغات ) (از قاموس )(صراح ) (آنندراج ). رجوع به نفاسة شود.

نفیس . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات . در 23هزارگزی مشرق خمین ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ خمین تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر قند و بنشن و پنبه و انگور است . شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و کرباسبافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


فرهنگ عمید

۱. مال بسیار.
۲. هر چیز گران مایه و مرغوب، گران بها.

دانشنامه عمومی

نفیس (خمین)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان خمین در استان مرکزی ایران است.
این روستا در دهستان گله زن قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۳ نفر (۲۶خانوار) بوده است.

فرهنگ فارسی ساره

باارزش، گرانمایه، ارزنده


جدول کلمات

گرانمایه

پیشنهاد کاربران

گرانبها

گرانبها ، قیمتی


کلمات دیگر: