کلمه جو
صفحه اصلی

مماطلت

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) تاخیر کردن در کاری یا در حق کسی معطل کردن در انتظار نگه داشتن . ۲ - ( اسم ) تاخیر درنگ .

لغت نامه دهخدا

مماطلت. [ م ُ طَ / طِ ل َ ] ( از ع ،اِمص ) دفعالوقت کردن و فرصت نمودن و پس افکندن کاری.( غیاث اللغات ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی. ( آنندراج ). امروز و فردا کردن. داردار کردن. دست به دست کردن. دورسپوزی. سپوزگاری. تعلل. تسویف. مولش. دفع دادن. دیرداشت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : این مماطلت به اخلاق کریمان لایق نیست و با عادات بزرگان مناسبتی ندارد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 271 ). فرمود که روزهاست تا فرموده ایم که وجوه این مرد بی انتظار و مماطلتی نقد بدهند. ( جهانگشای جوینی ).
- مماطلت دادن ؛ دفعالوقت کردن. امروز و فردا کردن : در وعده ای که بود و خدمتی که پذیرفته بود مدافعت و مماطلت می داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 28 ).
- مماطلت کردن ؛ دفعالوقت کردن و پس افکندن کاری. امروز و فردا کردن : رسولی از جانب سیف الدوله حمدانی به بغداد رسید و شعر صابی طلب کرد و از زبان سیف الدوله رغبتی صادق فرانمود و صابی در آن باب مماطلتی می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

مماطلة. [ م ُ طَ ل َ ] ( ع مص ) درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی. ( منتهی الارب ). مطال. مماطلت. تأخیر کردن در کاری یا در حق کسی. معطل کردن. در انتظار نگه داشتن. رجوع به مماطلت و مطال شود. || ( اِمص ) تأخیر. درنگ.

مماطلت . [ م ُ طَ / طِ ل َ ] (از ع ،اِمص ) دفعالوقت کردن و فرصت نمودن و پس افکندن کاری .(غیاث اللغات ). درنگ و معطل کردن در ادای وام و حق کسی . (آنندراج ). امروز و فردا کردن . داردار کردن . دست به دست کردن . دورسپوزی . سپوزگاری . تعلل . تسویف . مولش . دفع دادن . دیرداشت . (یادداشت مرحوم دهخدا) : این مماطلت به اخلاق کریمان لایق نیست و با عادات بزرگان مناسبتی ندارد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 271). فرمود که روزهاست تا فرموده ایم که وجوه این مرد بی انتظار و مماطلتی نقد بدهند. (جهانگشای جوینی ).
- مماطلت دادن ؛ دفعالوقت کردن . امروز و فردا کردن : در وعده ای که بود و خدمتی که پذیرفته بود مدافعت و مماطلت می داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 28).
- مماطلت کردن ؛ دفعالوقت کردن و پس افکندن کاری . امروز و فردا کردن : رسولی از جانب سیف الدوله حمدانی به بغداد رسید و شعر صابی طلب کرد و از زبان سیف الدوله رغبتی صادق فرانمود و صابی در آن باب مماطلتی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ).



کلمات دیگر: