کلمه جو
صفحه اصلی

حصاد

فارسی به انگلیسی

harvest

عربی به فارسی

خرمن , محصول , هنگام درو , وقت خرمن , نتيجه , حاصل , درو کردن وبرداشتن


فرهنگ فارسی

دروکردن، درویدن، بریدن حاصل مزرعه باداس
۱ - ( مصدر ) درو کردن بریدن محصول با داس و مانند آن درویدن . ۲ - ( اسم ) هنگام درو .
دروگر

فرهنگ معین

(حَ یا حِ ) [ ع . ] (مص م . ) درو کردن .

لغت نامه دهخدا

حصاد. [ ح َ ] (ع اِ) درو. هنگام درو.


حصاد. [ ح َص ْ صا ] (ع ص ) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. (مهذب الاسماء). درودگر.


حصاد. [ ح ُص ْ صا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاصد. حصدة. دروگران . درودگران .


حصاد. [ح َ / ح ِ ] ( ع مص ) درودن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان عادل بن علی ). درویدن. بدرودن. بدرویدن. درو. درود. دارا. درو کردن. درودن به دهن. حصد. احتصاد. مقابل زرع. بریدن کشت با داس :
پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد
جان این کشتن نباتست و حصاد.
مولوی.
صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: موسم حصاد گاهی بواسطه پست و بلندی محل تفاوت نماید،چنانکه موسم حصاد محلی زودتر از محل دیگر رسد و حصاد حبوبات مختلفه هر یک به موسم خود پی درپی آمده هر یک را اسمی خاص بود. چنانکه حصاد گندم ( اول سموئیل ج 12 ص 17 ). و حصاد جو ( کتاب روت ج 1 ص 22 ) و غیره. گندم را با داسهای تیز میدرویدند. ( ارمیا ج 50 ص 16 ) و دسته ها و بافه ها بسته. ( روت ج 2 ص 16 ) ( مزامیر ج 129 ص 7 ). وبر عرابه ها گذارده به خرمن گاه میبردند. ( قاموس ج 2 ص 13 ). و در آنجا آنها را بواسطه گاو و اسبابی که مخصوص این کار بود کوبیده به باد میدادند و بموافق ( سفرتثنیة ج 25 ص 4 ) جایز نبود که دهان گاوان خرمن کوب را ببندد. و موسم ، حصاد موسم فرح و شادی بود. ( اشعیا ج 9ص 3 ) و حصاد در کتاب روت بیان مفصلا گشته است. اما درعهد جدید عیسی مسیح حصاد را اشاره با انقضای دنیا وانجام عالم میفرماید. ( متی ج 13 ص 39 ) که حصادکنندگان ملائکه میباشند و میفرماید که آن فرشته در آن وقت داس خود را پیش خواهد آورد «زیرا که حاصل زمین خشکیده است ». ( مکاشفة ج 14 ص 15 ) ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به درو شود.

حصاد. [ ح ُص ْ صا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حاصد. حصدة. دروگران. درودگران.

حصاد. [ ح َص ْ صا ] ( ع ص ) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. ( مهذب الاسماء ). درودگر.

حصاد. [ ح َ ] ( ع اِ ) درو. هنگام درو.

حصاد. [ح َ / ح ِ ] (ع مص ) درودن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل بن علی ). درویدن . بدرودن . بدرویدن . درو. درود. دارا. درو کردن . درودن به دهن . حصد. احتصاد. مقابل زرع . بریدن کشت با داس :
پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد
جان این کشتن نباتست و حصاد.

مولوی .


صاحب قاموس کتاب مقدس گوید: موسم حصاد گاهی بواسطه ٔ پست و بلندی محل تفاوت نماید،چنانکه موسم حصاد محلی زودتر از محل دیگر رسد و حصاد حبوبات مختلفه ٔ هر یک به موسم خود پی درپی آمده هر یک را اسمی خاص بود. چنانکه حصاد گندم (اول سموئیل ج 12 ص 17). و حصاد جو (کتاب روت ج 1 ص 22) و غیره . گندم را با داسهای تیز میدرویدند. (ارمیا ج 50 ص 16) و دسته ها و بافه ها بسته . (روت ج 2 ص 16) (مزامیر ج 129 ص 7). وبر عرابه ها گذارده به خرمن گاه میبردند. (قاموس ج 2 ص 13). و در آنجا آنها را بواسطه ٔ گاو و اسبابی که مخصوص این کار بود کوبیده به باد میدادند و بموافق (سفرتثنیة ج 25 ص 4) جایز نبود که دهان گاوان خرمن کوب را ببندد. و موسم ، حصاد موسم فرح و شادی بود. (اشعیا ج 9ص 3) و حصاد در کتاب روت بیان مفصلا گشته است . اما درعهد جدید عیسی مسیح حصاد را اشاره با انقضای دنیا وانجام عالم میفرماید. (متی ج 13 ص 39) که حصادکنندگان ملائکه میباشند و میفرماید که آن فرشته در آن وقت داس خود را پیش خواهد آورد «زیرا که حاصل زمین خشکیده است ». (مکاشفة ج 14 ص 15) (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به درو شود.

فرهنگ عمید

دروکننده.
۱. درو کردن.
۲. (اسم ) هنگام درو.

۱. درو کردن.
۲. (اسم) هنگام درو.


دروکننده.



کلمات دیگر: