جسته گریخته
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
کار سرهم بندی، قلاب دوزی، اش شله قلمکار، چهل تکه، جسته گریخته، وصله دوزی
فرهنگ معین
( ~. گُ تِ ) (ق . ) ۱ - گه گاه ، به ندرت . ۲ - کم و بیش .
لغت نامه دهخدا
جسته گریخته. [ ج َ ت َ / ت ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] ( ق مرکب ) ندرتاً. گاهگاه. اتفاقی. بندرت. کم. اندک. قلیل. تک تک. گاهگاهی. گاهی دون گاهی. گاهی گاهی. نادراً. جسته جسته.( از یادداشت مؤلف ): جسته گریخته شنیده میشد که...
اصطلاحات
معنی ضرب المثل -> جسته گریخته
حرف یا موضوعی که کم و بیش پراکنده و ناقص گفته یا شنیده شود.
حرف یا موضوعی که کم و بیش پراکنده و ناقص گفته یا شنیده شود.
کلمات دیگر: