کلمه جو
صفحه اصلی

جلجل

فرهنگ فارسی

زنگ کوچک، زنگوله، جلاجل جمع
( اسم ) ۱- درای خرد زنگ جرس . ۲- دف دایره . ۳- سنج دایره .
زنگله یا سبک روح شادمان در کار

فرهنگ معین

(جُ جُ ) [ ع . ] (اِ. ) زنگوله ، زنگ .

لغت نامه دهخدا

جلجل. [ ج َ ج َ ] ( ع اِ ) دف. دایره. || سنج دایره. || زنگ. جرس. ( برهان ) ( آنندراج ). || نام مرغی است خوش آواز. و به کسر اول هم آمده. ( برهان ).

جلجل. [ ج ُ ج ُ ] ( ع اِ ) زنگله. ج ، جَلاجِل. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). زنگ. زنگوله. درای. زنگ خرد. جرس خرد. ( از یادداشت های دهخدا ). زنگ دف و جز آن. ( السامی فی الاسامی ). زنگ دف. سنج ِ دف. ( زمخشری ) :
چون فاخته ٔدلبر، برتر پرد از عرعر
گوئی که به زیر پر بربسته یکی جلجل.
منوچهری.
|| نام آلتی از موسیقی بوده بیضی شکل 35 بدست ، با آوازی عظیم مُزعج. ( از یادداشت های دهخدا ). || پری شاهرخ. مرغ انجیرخوار. || جوش که بر پلک چشم برآید. ( دزی ج 1 ص 205 ). || ( ص ) سبک روح و شادمان در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جلجل. [ ج ِ ج ِ ] ( ع اِ ) حَب ﱡالزَّلَم. رجوع به حَب الزَّلَم شود. ( از یادداشت های مرحوم دهخدا ).

جلجل. [ ج ُ ج ُ ] ( اِخ ) دارة جلجل ؛ نام جایگاهی است. اصمعی و ابوعبید گفته اند که جائی است در حمی و برخی گفته اند در دیار ضباب است در نجد مقابل فزاره. ( از مراصدالاطلاع ص 116 ) ( از معجم البلدان ).

جلجل . [ ج َ ج َ ] (ع اِ) دف . دایره . || سنج دایره . || زنگ . جرس . (برهان ) (آنندراج ). || نام مرغی است خوش آواز. و به کسر اول هم آمده . (برهان ).


جلجل . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) حَب ﱡالزَّلَم . رجوع به حَب ّالزَّلَم شود. (از یادداشت های مرحوم دهخدا).


جلجل . [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) دارة جلجل ؛ نام جایگاهی است . اصمعی و ابوعبید گفته اند که جائی است در حمی و برخی گفته اند در دیار ضباب است در نجد مقابل فزاره . (از مراصدالاطلاع ص 116) (از معجم البلدان ).


جلجل . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) زنگله . ج ، جَلاجِل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زنگ . زنگوله . درای . زنگ خرد. جرس خرد. (از یادداشت های دهخدا). زنگ دف و جز آن . (السامی فی الاسامی ). زنگ دف . سنج ِ دف . (زمخشری ) :
چون فاخته ٔدلبر، برتر پرد از عرعر
گوئی که به زیر پر بربسته یکی جلجل .

منوچهری .


|| نام آلتی از موسیقی بوده بیضی شکل 35 بدست ، با آوازی عظیم مُزعج . (از یادداشت های دهخدا). || پری شاهرخ . مرغ انجیرخوار. || جوش که بر پلک چشم برآید. (دزی ج 1 ص 205). || (ص ) سبک روح و شادمان در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. (موسیقی ) دف و دایرۀ زنگوله دار.
۲. زنگ کوچک، زنگوله.
۳. (زیست شناسی ) مرغی خوش آواز.

واژه نامه بختیاریکا

( جُل جل ) پراکنده؛ غارت؛ پخش


کلمات دیگر: