کلمه جو
صفحه اصلی

پاکلاغی

فرهنگ معین

(کَ ) (اِمر. ) ۱ - گیاهی است که برگ آن به پنجة کلاغ می ماند و در بهار می روید و آن را در آش و پلو و مانند آن می ریزند، رجل الطیر، رجل الغراب و قازایاغی نیز گویند. ۲ - قسمی دوختن که بیشتر در کنار دستمال و رومیزی و مانند آن به کار می رود. ۳ - نوعی خط شکستة ن

(کَ) (اِمر.) 1 - گیاهی است که برگ آن به پنجة کلاغ می ماند و در بهار می روید و آن را در آش و پلو و مانند آن می ریزند؛ رجل الطیر، رجل الغراب و قازایاغی نیز گویند. 2 - قسمی دوختن که بیشتر در کنار دستمال و رومیزی و مانند آن به کار می رود. 3 - نوعی خط شکستة ناخوانا و درهم .


لغت نامه دهخدا

پاکلاغی. [ ک َ ] ( اِ مرکب ) قازایاغی. رجل الطیر. رجل العقاب. رجل الغراب. رجل العقارب. رجل الزرزور. رجل الراعی. رجل العقعق. اَاَطریلال. حشیشة البرص. موجه. یملیک. حرزالشیاطین. جزر الغراب. و آن گیاهی است که برگ آن به پنجه زاغ ماند و به بهاران روید و در آشها و پلوها کنند. || قسمی از دوختن.

فرهنگ عمید

= غازایاقی

غازایاقی#NAME?


پیشنهاد کاربران

نوعی دوخت تزیینی


کلمات دیگر: