کلمه جو
صفحه اصلی

چشمارو

فرهنگ فارسی

چشم پنام، حرز، تعویذ، برای دفع چشم زخم درست کنند
( اسم ) تعویذی که بجهت دفع چشم زخم ( از انسان حیوان باغ خانه و جز آنها ) سازند حرز .
( چشم آرو ) ( اسم ) تعویذی که بجهت دفع چشم زخم ( از انسان حیوان باغ خانه و جز آنها ) سازند حرز .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) نک چشم آویز.

لغت نامه دهخدا

( چشم آرو ) چشم آرو. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) چشمارو. چیزی که بجهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند، اعم از آنکه برای آدمی یا حیوانات دیگر یا کشتزار و باغ و خانه و سرای و امثال آن باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیزی که بجهت دفع نظر بد از آدم یا حیوان یا کشت مهیا کنند. ( فرهنگ نظام ). چشم پنام. حرز. تعویذ. چشماروی :
ای سر تا پا بتازگی سرو سهی
از جمله نیکوان بخوبی تو بهی
بر حسن و جمال بیش میافزاید
چشمارو را چو خال بر روی نهی.
سید حسن غزنوی ( از جهانگیری ).
بحر دست تو بهر چشمارو
شاید ار برکشد هزار چو نیل.
کمال اسماعیل.
اولیا را که هست روی نکو
از ملامت کنند چشمارو.
شیخ آذری.
رجوع به چشماروی شود.

فرهنگ عمید

۱. چیزی که برای دفع چشم زخم از انسان، حیوان، باغ و یا خانه درست می کردند، مانند دعا، طلسم، مهره، یا چیز دیگر، چشم پنام، حرز، تعویذ.
۲. کوزه ای که در آن پول بریزند و به منظور دفع چشم زهم آن را از فراز بام میان کوچه اندازند که بشکند و مردم پول های آن را ببرند: چوچشمارو آنگه خورند از تو سیر / که از بام پنجه گز افتی به زیر (سعدی۱: ۹۶ ).


کلمات دیگر: