( نَ فَ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) راستگوی .
پاک نفس
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پاک نفس. [ ن َ ف َ ] ( ص مرکب ) راستگوی :
هر که هست از فقیه و پیر و مرید
وز زبان آوران پاک نفس
چون بدنیای دون فرود آید
به عسل دربماند پای مگس.
هر که هست از فقیه و پیر و مرید
وز زبان آوران پاک نفس
چون بدنیای دون فرود آید
به عسل دربماند پای مگس.
سعدی.
کلمات دیگر: