۱- ( مصدر ) حمل کردن عصیان بر خصم . ۲- کی را بر کاری دور از طاقت وا داشتن .
تحامل
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(تَ مُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - رنج کار سختی را پذیرفتن . ۲ - بیش از توان کسی از او کار کشیدن . ۳ - مشقت ، رنج .
لغت نامه دهخدا
تحامل. [ ت َ م ُ ] ( ع مص ) تحامل در امر و به امر؛ بخود گرفتن کار را بمشقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) : عوام از تحامل فضول در ابواب تعامل دست بداشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 439 ). || تحامل برکسی ؛ چسبیدن در خصومت و آنچه بدان ماند. ( زوزنی ). کار فرمودن کسی را فوق طاقت وی و ستم کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ستم و جور و بیعدالتی کردن بر کسی و واداشتن او را به کاری که توانائی آنرا نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). بار کردن بر کسی آنچه توانایی او را ندارد. ( شرح قاموس ). || تحامل زمان از کسی ؛ اعراض کردن زمان از وی و ربودن مال وی. ( اقرب الموارد ). || تحامل به کسی ؛ روی آوردن به وی به دولتی. || گران رفتن شیخ در رفتار خود. || چیزی را بمشقت بر نفس خود تحمیل کردن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || بخود گرفتن بار را به اجرت : انطلق احدنا الی السوق فتحامل. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ، اِ ) مشقت. سختی :
قَدّم چون تیر بود و چفته کمان کرد
تیر مرا، تیر و دی برنج و تحامل.
قَدّم چون تیر بود و چفته کمان کرد
تیر مرا، تیر و دی برنج و تحامل.
ناصرخسرو ( دیوان ص 258 ).
فرهنگ عمید
۱. با مشقت و سختی امری را بر عهده گرفتن.
۲. کینه در دل گرفتن.
۳. بیش از طاقت کسی کاری بر او تحمیل کردن.
۲. کینه در دل گرفتن.
۳. بیش از طاقت کسی کاری بر او تحمیل کردن.
کلمات دیگر: