کلمه جو
صفحه اصلی

جذل

عربی به فارسی

خوشي , نشاط , بشاشت , شوق وشعف


فرهنگ معین

(جَ ذَ ) [ ع . ] (مص ل . ) شادمانی کردن ، نشاط .

لغت نامه دهخدا

جذل . [ ج َ ] (ع اِ) جِذل . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). رجوع به جذل شود.


جذل. [ ج ِ ] ( ع اِ ) بیخ درخت و تنه آن بی شاخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تنه و بیخ درخت و غیر اوست بعد از رفتن شاخها. ( از اقرب الموارد ). بیخ و تنه درخت و تنه درخت بی شاخ. ( آنندراج ). یقال :انتصب کالجذل. ( اقرب الموارد ). عادالشیی الی جذله ؛اَی الی اصله. ( اقرب الموارد ). ج ، اَجذال و جِذال وجُذول و جُذولَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( شرح قاموس ) ( ناظم الاطباء ). || کنده هیزم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جَذل. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || بیخ بزرگ درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آن چیزی است که بزرگ شده است از بیخهای درخت. ( شرح قاموس ). بزرگ شده از ریشه های درخت که قطع شده باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). جَذل. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || آنچه بلند شده است مانند شاخهای درخت خرما. ( شرح قاموس ). چوبهایی که برسان شاخه خرما باشند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || چوب خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جَذل. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ). || جانب نعل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ). سوی و کنار نعل. ( شرح قاموس ). || سر کوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( شرح قاموس ). || آنچه نمایان باشد از کوه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ). آنچه برآمده است از کوه. ( شرح قاموس ). ج ، اَجذال. ( منتهی الارب ) ( شرح قاموس ) ( ذیل اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || مال اندک. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). مال قلیل. ( ذیل اقرب الموارد ). جذل از مال ، کم از اوست. ( شرح قاموس ). || کنده که در شترخانه نصب کنند تا شتران گرگین بدان خارند.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چوبی است که برپا کرده میشود، از برای گرگین و جربدار. ( شرح قاموس ). چوبی است که برای خاراندن جرب دار نصب میشود. ( از اقرب الموارد ). و از این است مثل عرب : «اناجذیلها المحکک ». ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد مثل فوق چنین آمده است : منه قول الحباب بن المنذر«انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب » و هو مثل یضرب لمن یستشفی برأیه و یعتمد علیه. ( اقرب الموارد ). جذیل در این مثل تصغیر تعظیم است نه تحقیر یعنی منم آن چوبک خاریده شده به او شتر گرگین. ( از شرح قاموس ). جذیل مصغر جذل است ، بتصغیر تعظیم یعنی من جذل ایشانم که بعقل من شفا حاصل کنند، چنانکه شتران گرگین. ( منتهی الارب ).

جذل . [ ج َ ذَ ] (ع مص ) شادمان شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شادی . شادمانی . (یادداشت مؤلف ) :
هر چند بر جذل صنما دست دست تست
با من رهی بساز بجای جدل جذل .

سوزنی .



جذل . [ ج َ ذِ ] (ع ص )شادمان . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). خوشحال و شادمان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاد. (یادداشت مؤلف ). ج ، جُذلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


جذل . [ ج ِ ] (ع اِ) بیخ درخت و تنه ٔ آن بی شاخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنه و بیخ درخت و غیر اوست بعد از رفتن شاخها. (از اقرب الموارد). بیخ و تنه ٔ درخت و تنه ٔ درخت بی شاخ . (آنندراج ). یقال :انتصب کالجذل . (اقرب الموارد). عادالشیی ٔ الی جذله ؛اَی الی اصله . (اقرب الموارد). ج ، اَجذال و جِذال وجُذول و جُذولَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). || کنده ٔ هیزم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جَذل . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || بیخ بزرگ درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن چیزی است که بزرگ شده است از بیخهای درخت . (شرح قاموس ). بزرگ شده از ریشه های درخت که قطع شده باشد. (از ذیل اقرب الموارد). جَذل . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || آنچه بلند شده است مانند شاخهای درخت خرما. (شرح قاموس ). چوبهایی که برسان شاخه ٔ خرما باشند. (از ذیل اقرب الموارد). || چوب خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جَذل . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). || جانب نعل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). سوی و کنار نعل . (شرح قاموس ). || سر کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد) (شرح قاموس ). || آنچه نمایان باشد از کوه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). آنچه برآمده است از کوه . (شرح قاموس ). ج ، اَجذال . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مال اندک . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). مال قلیل . (ذیل اقرب الموارد). جذل از مال ، کم از اوست . (شرح قاموس ). || کنده که در شترخانه نصب کنند تا شتران گرگین بدان خارند.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چوبی است که برپا کرده میشود، از برای گرگین و جربدار. (شرح قاموس ). چوبی است که برای خاراندن جرب دار نصب میشود. (از اقرب الموارد). و از این است مثل عرب : «اناجذیلها المحکک ». (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). در اقرب الموارد مثل فوق چنین آمده است : منه قول الحباب بن المنذر«انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب » و هو مثل یضرب لمن یستشفی برأیه و یعتمد علیه . (اقرب الموارد). جذیل در این مثل تصغیر تعظیم است نه تحقیر یعنی منم آن چوبک خاریده شده به او شتر گرگین . (از شرح قاموس ). جذیل مصغر جذل است ، بتصغیر تعظیم یعنی من جذل ایشانم که بعقل من شفا حاصل کنند، چنانکه شتران گرگین . (منتهی الارب ).
- جذل رهان ؛ صاحب رهان . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد، از لسان ) (ناظم الاطباء). یعنی صاحب گرو است . (شرح قاموس ).
- جذل مال ؛ یعنی او چرب دست است در پرستاری چارپایان . (شرح قاموس ). یقال : فلان جذل مال ؛ اذا کان رفیقاً بسیاسته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

شادی، شادمانی.


کلمات دیگر: