( اسم ) جمع حباله دامها .
حبایل
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع حباله دامها .
دامهای صیادان
دامهای صیادان
فرهنگ معین
(حَ یِ ) [ ع . حبائل ] (اِ. ) جِ حباله .
(حَ ئِ ) [ ع . ] جِ حباله ، دام ها.
لغت نامه دهخدا
حبایل. [ ح َ ی ِ ] ( ع اِ ) رجوع به حبائل شود :
چو دیدم رفتن آن بیسراکان
بدان گشنی روان زیر حبایل.
چو مرغی کش گشایند از حبایل.
چو دیدم رفتن آن بیسراکان
بدان گشنی روان زیر حبایل.
منوچهری.
گشادم هر دو زانوبندش از پای چو مرغی کش گشایند از حبایل.
منوچهری.
حبائل. [ ح َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ حِبالة. دامهای صیادان ، و در حدیث است : النساء حبائل الشیطان ؛ زنان پایدامهای دیو باشند. و صاحب غیاث اللغات معنی رسنها و پابندهانیز به کلمه داده است : دام حبائل را ( ؟ ) جهان نام نهاده اند. ( جهانگشای جوینی ). و باز صاحب غیاث آورده است : حبائل شیطان ، زنان را گویند، چنانکه ابلیس شیطان مردان را، و حبائل و شیطان کنایه از زنان فاحشه است - انتهی. و صاحب برهان نیز همین معنی را ( یعنی شیطان زنان را ) آورده و گوید چنانکه ابلیس شیطان مردان را و حبائل شیطان کنایه از زنان فاحشه بحبائل داده است ، و البته بر اساسی نیست. ( و گمان میکنم حدیث : النساء حبائل الشیطان سبب این اشتباه است ). || صاحب غیاث گوید: حبائل جج ِ حُبْلی ̍ نیز میباشد، چه ج ِ حُبْلی ̍ حبالی است و جج ِ آن حبائل است.
فرهنگ عمید
= حباله
حباله#NAME?
کلمات دیگر: