(غُ ) نک پاغنده .
پاغند
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پاغند. [ غ ُ ] ( اِ مرکب ) پنبه زده باشد که بریسند یعنی محلوج. ( فرهنگ اسدی ). پاغُنده. کلوچ. گلوله پنبه حلاجی کرده. ( جهانگیری ) ( برهان ). و رجوع به پاغنده شود.
فرهنگ عمید
گلولۀ پنبه، پنبه ای که زده شده و آن را گلوله کرده اند.
کلمات دیگر: