۱- زیر پاشدن پی سپر شدن لگد کوب شدن . ۲- هدر رفتن باطل گردیدن ( چنانکه خون کسی ).
پایمال شدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ لگدکوب شدن . ۲ - هدر رفتن ، باطل گردیدن .
لغت نامه دهخدا
پایمال شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) لگدکوب شدن. پی خسته شدن. پی سپر شدن. نیست و نابود شدن :
کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار
کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ.
که سرمایه عمر شد پایمال.
پس از وی بزودی شود پایمال.
بدوران نمانی شوی پایمال.
کبر پلنگ در سر ما و عجب مدار
کز کبر پایمال شود پیکر پلنگ.
سوزنی.
تو غافل در اندیشه سود و مال که سرمایه عمر شد پایمال.
سعدی.
کرا سیم و زر ماند و گنج و مال پس از وی بزودی شود پایمال.
سعدی.
اگر پور زالی و گر پیر زال بدوران نمانی شوی پایمال.
حافظ.
|| هَدَر شدن. باطل گردیدن ، چنانکه خون کسی.کلمات دیگر: