کنایه از شراب خوردن
جام زدن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(زَ دَ ) (مص ل . ) شراب خوردن .
لغت نامه دهخدا
جام زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن. ( آنندراج ). جام باده نوشیدن. جام می خوردن. جام شراب نوشیدن :
می چو از خم به سبو رفت و گل انداخت نقاب
فرصت عیش نگهدار و بزن جامی چند.
بار دیگر دو سه جام می بیغش زد و رفت.
می چو از خم به سبو رفت و گل انداخت نقاب
فرصت عیش نگهدار و بزن جامی چند.
حافظ ( از آنندراج ).
میلی آمد بخود ازمستی شب وقت صبوح بار دیگر دو سه جام می بیغش زد و رفت.
محمدقلی میلی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: