peephole
پالکانه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- دریچهای که از آن پنهان ببیرون نگرند دریچه پنجره . ۲- غرفه ستاوند. ۳- بام بلند . ۴- پاسنگ ترازو .
فرهنگ معین
(نِ ) (اِمر. ) نک بالکانه .
لغت نامه دهخدا
پالکانه. [ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) بالکانه. دری کوچک بود در دیوار که ازو پنهان به بیرون نگرند و بود نیز که مشبّک کنند. در مشبک کوچک را گویند اگر آهنین بود و اگر چوبین باشد. پنجره. ( فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). دریچه. ( فرهنگ جهانگیری ). در مشبک بود یعنی دریچه باشد در دیوار خانه که از پس آن بیرون نگرند چون شبکه مشبک اگر آهنین بود و اگر چوبین بود، آنرا نیزپنجره گویند و مردم را ببینند و مردم ایشان را نبینند. ( اوبهی ) :
بهشت آئین سرائی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه.
بپالکانه جنت عقیم به جوزا.
این چند قطره خون که محل وفای تست.
ز پالکانه ایوان تست پنجره ای.
خواجه شمس الدین محمد ورکانی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| غرفه. ( رشیدی ). ستاوند. || بام بلند :
از برون تابخانه ٔطبع یابی نزهتم
وز ورای پالکانه چرخ بینی منظرم.
بهشت آئین سرائی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه.
رودکی یا ابوالمثل.
برآستانه وحدت سقیم خوشتر دل بپالکانه جنت عقیم به جوزا.
خاقانی.
ترسم ز پالکانه دیده فروجهداین چند قطره خون که محل وفای تست.
کمال اسماعیل.
مشبّکات رواق سپهر پیروزه ز پالکانه ایوان تست پنجره ای.
خواجه شمس الدین محمد ورکانی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| غرفه. ( رشیدی ). ستاوند. || بام بلند :
از برون تابخانه ٔطبع یابی نزهتم
وز ورای پالکانه چرخ بینی منظرم.
خاقانی.
|| شروع در درو کردن غله. || پاسنگ ترازو.فرهنگ عمید
= بالکانه
بالکانه#NAME?
کلمات دیگر: