( اسم ) سوخته ای که از سنگ چخماق بر آن آتش گیرند : (( اندر دل و جان و جگرت محنت دنیا چون آتش سوزنده درافتد بحراق . ) ) ( قوامی رازی )
نام مردی است
نام مردی است
(حُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آب بسیار شور. 2 - اسب تندرو.
(حَ رّ) [ ع . ] (ص .) بسیار سوزان .
حراق . [ ح ُ ](ع اِ) آب سخت شور. || آتش گیره . || سوخته . || رکوی سوخته و بتشدید راء نیز بکار رفته است . (شرفنامه ٔ منیری ). || سوخته ٔ چقماق . سوخته ٔ چخماق . || اسب بسیار دونده . || کسی که فساد کند در هر چیز. || آنچه به آن نخل را گشن دهند. (منتهی الارب ). || خف . پود. پد. بود. بُد. بیضه . پوک .
حراق . [ ح َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
خاقانی .
حراق . [ ح ِ ] (ع اِ) کسی که فساد نماید در هر چیز. || آنچه نخل را به وی گشن دهند. || (ص ) نار حراق ؛ آتش پاک سوزنده که باقی نگذارد چیزی را. || رمی حراق ؛ رمی سخت . (منتهی الارب ).
خاقانی .
خاقانی .
سعدی (بوستان ).
سعدی (بوستان ).
سعدی .
بسیارسوزان؛ سوزنده.
حُراقه#NAME?