کلمه جو
صفحه اصلی

جزالت

فرهنگ فارسی

بزرگ شدن، استوارگشتن، نیکورای شدن، خوبی، بزرگی، فصاحت وروانی سخن، محکم بودن الفاظ
۱-( صفت ) استوار بودن محکم بودن . ۲- ( اسم ) استواری زفتی . ۳- استوار گویی استواری سخن .
ماخوذ از تازی محکمی و استواری و خوبی و بزرگی و تمام شدن . تمام شدن و زفت شدن باشد یا شاعران شعری را گویند که الفاظ او قوی و محکم باشد .

فرهنگ معین

(جَ لَ ) [ ع . جزالة ] ۱ - (ص . ) استوار بودن . ۲ - (اِمص . ) استواری ، محکم بودن الفاظ .

لغت نامه دهخدا

جزالت. [ ج َ ل َ ] ( ع اِمص ) جَزالة. محکمی و استواری و خوبی و بزرگی و تمام شدن. ( از غیاث اللغات ). تمام شدن و زفت شدن باشد. ( از حدائق السحر فی دقائق الشعر ). جودت و روانی سخن یعنی خالی بودن آن از تعقید. || ( اصطلاح بدیع ) شاعران شعری را گویند که الفاظ او قوی و محکم باشد. ( از حدائق السحر فی دقائق الشعر ) :
این را ز جزالت قلاده بندد
وآنرا ز بلاغت سوار دارد.
مسعودسعد.
چون بوجعفر منصور به او الحاح کرد که چه گویی در اصحاب جمل و صفین...؟ از جزالت فضل گفت : همان که موسی ( ع ) گفت که چون فرعون از او پرسید. ( النقض ص 131 ). اگر کسی از اوج فصاحت و رقت آن عبارت و جزالت آن لفظ در حضیض این ترجمه و رکاکت این کلمه خواهد نگریست جز فضیحت حاصل نباشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 8 ).
کج نشین راست گو بده انصاف
با جزالت نگر چگونه تراست.
ابن یمین.
رجوع به جَزالة و روان و روانی شود.
- جزالت رای ؛ متانت آن. ( یادداشت مؤلف ).

جزالة. [ ج َ ل َ ] ( ع مص ) بزرگ شدن. ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( دهار ). زفت شدن. ( المصادرزوزنی ). || تمام شدن. ( آنندراج ) ( المصادرزوزنی ). || محکم شدن. ( آنندراج ). محکم رأی شدن. ( از منتهی الارب ). استواررأی گردیدن. ( ناظم الاطباء ). رأی نیکو داشتن. ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ). || ( اِمص ) استواری کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خوبی و بزرگی. ضد رکاکت. ( آنندراج ). || قدرت فصاحت در کلام. || متانت و جودت در رأی. ( از متن اللغة ). || ( اصطلاح بدیع ) نزد بلغا کلامیست که به الفاظ فصیح و ترکیب عالی و معانی بدیع آورده شود و کلمه ای بعد کلمه ای چنان موافق و محکم نشیند که اگر خواهد کلمه دیگر بجای او بیاورد، لطافت ترکیب زائل گردد. کذا فی جامعالصنایع. و مخفی نیست که کلام الهی همه جزیل و بلیغ است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

جزالت . [ ج َ ل َ ] (ع اِمص ) جَزالة. محکمی و استواری و خوبی و بزرگی و تمام شدن . (از غیاث اللغات ). تمام شدن و زفت شدن باشد. (از حدائق السحر فی دقائق الشعر). جودت و روانی سخن یعنی خالی بودن آن از تعقید. || (اصطلاح بدیع) شاعران شعری را گویند که الفاظ او قوی و محکم باشد. (از حدائق السحر فی دقائق الشعر) :
این را ز جزالت قلاده بندد
وآنرا ز بلاغت سوار دارد.

مسعودسعد.


چون بوجعفر منصور به او الحاح کرد که چه گویی در اصحاب جمل و صفین ...؟ از جزالت فضل گفت : همان که موسی (ع ) گفت که چون فرعون از او پرسید. (النقض ص 131). اگر کسی از اوج فصاحت و رقت آن عبارت و جزالت آن لفظ در حضیض این ترجمه و رکاکت این کلمه خواهد نگریست جز فضیحت حاصل نباشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 8).
کج نشین راست گو بده انصاف
با جزالت نگر چگونه تراست .

ابن یمین .


رجوع به جَزالة و روان و روانی شود.
- جزالت رای ؛ متانت آن . (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

استواری، فصاحت، و روانی سخن و محکم بودن الفاظ آن.


کلمات دیگر: