( صفت ) خسته زخمدار افگرا مجروح .
ابن طباخ متطبب است
جریح . [ ج ُ رَ ](اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
جریح . [ ج ُ رَی ْ ی ِ ] (ع ص مصغر) مصغر جَریح ؛ به معنی خسته و ضعیف و بی قوت . (ناظم الاطباء).
جریح . [ ] (اِخ ) ابن سلامة مکنی به ابوشاة. ابن شاهین اسم و کنیة او را تصحیف و بصورت فوق ضبط کرده است . و ضبط درست نام او حدیج باحاء مهمله و دال و کنیه اش ابوشباب است . (از الاصابة فی تمییز الصحابه ). و رجوع به الاصابة ذیل کلمه ٔ حدیج شود.
جریح . [ ] (اِخ ) ابن طباخ . متطبب است . (از عیون الانباء ج 2 ص 84).
جریح . [ ] (اِخ ) راهبی است که پیش از خاتم انبیاء (ص ) و پس از رفع مسیحا در میان بنی اسرائیل به زنا متهم شد و تکلم کردن طفل زن زانیه باعث معترف شدن بنی اسرائیل بر عصمت او شد. (از حبیب السیر).
جریح . [ ج َ ] (ع ص ) خسته . مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مجروح ، فعیل بمعنای مفعول است . (از اقرب الموارد). زخمی و مجروح . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، جَرحی ̍ مانند قتیل و قتلی و جمع سالم ندارد از آن جهت که ها بر مؤنث آن ملحق نشود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
جریح . [ ج ُ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر جرحه . خرجین کوچک . (ناظم الاطباء).