(حُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حتف ، مرگ ها، هلاک ها.
حتوف
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حتوف. [ ح ُ ] ( ع اِ ) ج ِ حَتف. ( منتهی الارب ) : همه را طعمه سیوف و عرضه حتوف گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). ملک زوزن عنان او عیان بگرفت و به اعیان ارکان اشارت کرد تا سیوف حتوف از نیام برکشیدند. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ عمید
= حتف
حتف#NAME?
کلمات دیگر: