بالنسبه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بطور نسبت و مقابله و قیاس ( بانظایر خود ) نسبه : (( بچه های برای بازی زیاد باین پارک میایند بخصوص بچه هایی که بالنسه بزرگتر هستند
به تناسب به نسبت
به تناسب به نسبت
فرهنگ معین
(بِ نْ نِ بَ ) [ ازع . ] ( ق . ) به طور نسبت و مقابله و قیاس .
لغت نامه دهخدا
( بالنسبة ) بالنسبة. [ ب ِن ْ ن ِ ب َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + ال + نسبة ) نسبةً. به تناسب. به نسبت. بطور نسبت و مقابله و قیاس. ( ناظم الاطباء ).
بالنسبة. [ ب ِن ْ ن ِ ب َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + نسبة) نسبةً. به تناسب . به نسبت . بطور نسبت و مقابله و قیاس . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
نسبتاً، به طور نسبت، به طور قیاس با نظایر خود.
پیشنهاد کاربران
تاحدودی
تا حدی، نسبتاً
نسبتا، به نسبت
یک چند
( همچین ) بگی نگی
after a fashion
after a fashion
کلمات دیگر: