کلمه جو
صفحه اصلی

پایژه

فرهنگ فارسی

( اسم ) لوحه ای بوده است از زر یا نقره و بعض اوقات هم از چوب بر حسب اختلاف رتب. اشخاص بعرض کف دست و طول تقریبا نصف ذراع و نام خدا و پادشاه با نشان و علامت مخصوص روی آن محکوک بوده است و پادشاهان مغول آنرا بکسانی که لطف مخصوص در حق ایشان داشتند و مخصوصا بروئ سای قشون از امرای صده و هزاره و امرای توامان عطا میکردهاند پایژه: جمع: پایزها پایزهها. یا پایز. بزرگ. نوعی از پایزه بقطع بزرگ که جهت سلاطین و ملکان و مانند آنان میساختهاند.یا پایزه سر شیر. پایزهای بوده است که صورت سرشیری روی آن منقور بوده و آن یکی از بالاترین درجات پایزه بوده است و مختص امرای کلان برای دیگران هیاتهای دیگر بکار میبرده اند. یا پایز. گرد . نوعی پایزه جهت ایلچیانی که با چارپایان میرفته اند .
ریسمان دامن خیمه و سراپرده که بمیخ بندند و بر زمین استوار کنند پاچه بند

فرهنگ معین

(ژِ ) (اِمصغ ) نک پایزه .

لغت نامه دهخدا

پایژه. [ ی ِ ژَ / ژِ ] ( اِ مصغر ) پایزه. ریسمان دامن خیمه و سراپرده که بمیخ بندند و بر زمین استوار کنند. پاچه بند. || چیزی که عنان را بدان بندند. ( برهان ). چیزی که عنان بدان استوار کنند. ( رشیدی ).

پایژه. [ ژَ / ژِ ] ( اِ ) پایزه. بزبان مغول سکه ای که مغول بحکام میدادند و آن سکه ای بود که برای امرای کلان بصورت شیر و برای وسط صورت دیگر و برای فروتر از آن صورت دیگر می ساختند. چون کسی را میفرستادند در حضور خود سکه را فراخور مرتبه او میزدند و بدو می سپردند و بعد از عزل بازپس میگرفتند تا به تلبیس بار دیگر بر کسی حکم نکنند چنانکه در حبیب السیر مسطور است. ( فرهنگ رشیدی ). و رجوع به پایزه... شود.

پایژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) پایزه . بزبان مغول سکه ای که مغول بحکام میدادند و آن سکه ای بود که برای امرای کلان بصورت شیر و برای وسط صورت دیگر و برای فروتر از آن صورت دیگر می ساختند. چون کسی را میفرستادند در حضور خود سکه را فراخور مرتبه ٔ او میزدند و بدو می سپردند و بعد از عزل بازپس میگرفتند تا به تلبیس بار دیگر بر کسی حکم نکنند چنانکه در حبیب السیر مسطور است . (فرهنگ رشیدی ). و رجوع به پایزه ... شود.


پایژه . [ ی ِ ژَ / ژِ ] (اِ مصغر) پایزه . ریسمان دامن خیمه و سراپرده که بمیخ بندند و بر زمین استوار کنند. پاچه بند. || چیزی که عنان را بدان بندند. (برهان ). چیزی که عنان بدان استوار کنند. (رشیدی ).



کلمات دیگر: