جسته
فارسی به انگلیسی
quarry
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- طلب شده جستجو شده . ۲- تفتیش شده پرسیده .۳- یافته پیداشده .
قسمی دوختن
قسمی دوختن
فرهنگ معین
(جَ تِ )(ص مف . ) ۱ - طلب شده . ۲ - یافته .
لغت نامه دهخدا
جسته. [ ج َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) گریخته.فرارکرده. رهاشده. خلاص شده. رهائی یافته :
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.
خسته و جسته و فکنده سپر.
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.
جسته. [ ج ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) مطلوب. ( منتهی الارب ). بدست آمده. طلب شده. مقصود. کسب شده. تحصیل شده :
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته.
جسته. [ ج ِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) قسمی دوختن. ( یادداشت مؤلف ).
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.
فردوسی.
راست گفتی هزیمتی شهندخسته و جسته و فکنده سپر.
فرخی.
کسی که بتکده سومنات خواهد کندبه جستگان نکند روزگار خویش هدر.
فرخی.
جسته. [ ج ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) مطلوب. ( منتهی الارب ). بدست آمده. طلب شده. مقصود. کسب شده. تحصیل شده :
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی.
منوچهری.
تا کی بود خلاف تو با دانااو جُسته مر ترا و تو زو جَسته.
ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید.... از طریق کرم و خرد دور نیفتد. ( کلیله و دمنه ).جسته. [ ج ِ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) قسمی دوختن. ( یادداشت مؤلف ).
جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) گریخته .فرارکرده . رهاشده . خلاص شده . رهائی یافته :
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.
راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.
کسی که بتکده ٔ سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.
فردوسی .
راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.
فرخی .
کسی که بتکده ٔ سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.
فرخی .
جسته . [ ج ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) قسمی دوختن . (یادداشت مؤلف ).
جسته . [ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مطلوب . (منتهی الارب ). بدست آمده . طلب شده . مقصود. کسب شده . تحصیل شده :
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی .
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته .
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همه ٔ ابواب رضای او جسته آید.... از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه ).
پنج دیبای ملون بر تنش
باز جسته دامن هر دیبهی .
منوچهری .
تا کی بود خلاف تو با دانا
او جُسته مر ترا و تو زو جَسته .
ناصرخسرو.
لیکن هرکه بدین فضایل متحلی باشد اگر در همه ٔ ابواب رضای او جسته آید.... از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه ).
فرهنگ عمید
۱. جهیده.
۲. گریخته.
۳. رهاشده.
* جسته جسته: کم کم، به تدریج.
* جسته گریخته:
۱. به طور پراکنده.
۲. گاه و بی گاه حرفی را در ضمن صحبت به زبان آوردن.
یافته، پیداکرده شده، جستجوشده.
۲. گریخته.
۳. رهاشده.
* جسته جسته: کم کم، به تدریج.
* جسته گریخته:
۱. به طور پراکنده.
۲. گاه و بی گاه حرفی را در ضمن صحبت به زبان آوردن.
یافته، پیداکرده شده، جستجوشده.
۱. جهیده.
۲. گریخته.
۳. رهاشده.
〈 جستهجسته: کمکم؛ بهتدریج.
〈 جستهگریخته:
۱. بهطور پراکنده.
۲. گاه و بیگاه حرفی را در ضمن صحبت به زبان آوردن.
یافته؛ پیداکردهشده؛ جستجوشده.
واژه نامه بختیاریکا
( جُستِه ) ( ● ) ؛ پیدا
کلمات دیگر: