تپنکوز. [ ت َ پ َ ] ( ص ) احمق و ابله و گول. ( ناظم الاطباء ). احمق و بی خرد و نادان. ( آنندراج ) :
تپنکوزی بود زال زمانه
که دایم میکند ناز خرانه.
ملا فوقی یزدی ( از آنندراج ).
رجوع به تپنگوز شود. || در بیت ذیل ظاهراً قوی هیکل. بزرگ جثه :
به پیش جثه من مو بود تپنکوزی
ز بس که گشته تن زارم از ضعیفی قاق.
ملا فوقی ( ایضاً ).
|| بی حس. ( ناظم الاطباء ).