کلمه جو
صفحه اصلی

چخماقی

فارسی به انگلیسی

flinty

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به چخماق . ۱- از سنگ چخماق . ۲- آنکه سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق میزند. یا سبیل چخماقی . تاب داده که از دو سوی بطرف بالا گراییده. ( شبیه به چخماق پولاد منحنی شکل . )
منسوب به چخماق . منسوب به سنگ چخماق . یا سبیل چخماقی یا سبیل های چخماقی .

فرهنگ معین

( ~. ) [ تر - فا. ] (ص نسب . ) = چخماخی : ۱ - منسوب به چخماق ، از سنگ چخماق . ۲ - آن که سنگ چخماق دارد یا سنگ چخماق می زند. ،سبیل ~سبیل تاب داده که از دو سوی به طرف بالا گراییده .

لغت نامه دهخدا

چخماقی. [ چ َ ] ( ص نسبی ) منسوب به چخماق. منسوب به سنگ چخماق. سنگ چخماق.
- سبیل چخماقی. سبیل های چخماقی ؛ سبیل تاب داده و از دو سوی بجانب بالاگرائیده. سبیلی که نوک تافته و برگشته بسوی بالا دارد. بروتی که دنبال آن از دو سوی ببالا برگشته باشد. سبیل نوک برگشته. سبیلی که دو نوک باریک و تابداده آن بطرف بالا برگشته. رجوع به سبیل چخماقی شود.
- کاف چخماقی ؛ صورتی از نوشتن حرف کاف. شکلی از حرف «ک » در رسم الخط.


کلمات دیگر: