کلمه جو
صفحه اصلی

بتفوز

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پیرامون دهان انسان و حیوان ۲ - منقار مرغان نوک .

فرهنگ معین

(بَ ) ( اِ. ) ۱ - گرداگرد دهان انسان و حیوان . ۲ - پوز، پوزه .

لغت نامه دهخدا

بتفوز. [ ب َ ] ( اِ ) بتفور. بتپوز. گرداگرد دهان. ( ناظم الاطباء ). پوز. ( شرفنامه منیری ). پیش آمدگی و برجستگی. فک اعلی و اسفل و بالتبع بینی و دهان چارپایان چون گوسفند و اسب و آهو. چهارپایان را بیرون دهن باشد. گرداگرد دهن. ( آنندراج ). پتفوز. بتپوز. پوزه. ( انجمن آرای ناصری ). فرطوسه. ( یادداشت مؤلف ). بدفوز. بدپوس.پیرامون دهان. ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ اسدی ). اطراف دهن انسان و حیوان. بدپوش. ( فرهنگ نظام ) :
دم سگ بینی تو با بتفوز سگ
گشن کرده کش نجنبدهیچ رگ.
رودکی.
خشک شد... سگ و بتفوز سگ
آنچنان کو را نجنبد ایچ رگ.
رودکی.
چو رستم بدان اژدهای دژم
بدان یال و بتفوز و آن تیزدم.
فردوسی.
که چنگ و یشک بپوشد به پنجه و بتفوز
ز بانگ یوزش در بیشه شیر شرزه نر.
مسعودسعد.
دست آذر مه از کمان هوا
تیرها زد چو ناوک دلدوز
بند پولاد بر دهان یابد
آهو ار بر شمر نهدبتفوز.
ازرقی.
دو کس را حق حرمت دارد و بس
درد آن دیگران را یال و بتفوز
یکی آن را که دارد آب انگور
یکی آن را که دارد هیزم گوز.
سوزنی.
عاریت داد بدو سبلت و ریش و بتفوز
به بخارا شده هنگام صبی علم آموز.
سوزنی.
دایه ای کو طفل شیرآموز را
تا به نعمت خو کند بتفوز را.
مولوی.
|| منقار مرغان. ( ناظم الاطباء ) ( شرفنامه منیری ). مرغان را منقار بود. ( اوبهی ). منقار مرغ. ( فرهنگ اسدی ). || اطراف بینی. ( ناظم الاطباء ). || گرداگرد کلاه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= پوز: نهاده اند زن و بچهٴ من از سرما / به سان سگ بچه بتفوز بر در سوارخ (سوزنی: مجمع الفرس: بتفوز ).


کلمات دیگر: