کلمه جو
صفحه اصلی

چماق لو

فرهنگ معین

( ~. )(ص مر. ) (عا. ) زورگو و مزاحم ، قلدر.

لغت نامه دهخدا

چماقلو. [ چ ُ ] ( ص مرکب ) در تداول عوام ، کنایه از شخص زورگوی و مزاحم و مردم آزار. قلدر. قلتشن. قلتشن دیوان.
- مجتهد چماقلو ؛ که علم او کم ولی به دست طلاب زیر دست خود بر امور مسلط است. ( از یادداشت مؤلف ).

چماقلو. [ ُچ ] ( اِخ )صاحب مجمع الفصحاء نویسد: «مردی از اهل بارفروش بوده ، چماقی بدوش می نهاده و راه می پیموده و طبع شعری هم داشته است که این شعر نمونه ذوق اوست :
آشیانی دیدم از هم ریخته
یادم آمد از سرای خویشتن.
رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 92 شود.


کلمات دیگر: