کلمه جو
صفحه اصلی

تجافی

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) دوری کردن کرانه گرفتن بیکسو شدن.۲ - ( اسم ) دوری کرانه گیری .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بر جای قرار نگرفتن . ۲ - دوری کردن .

لغت نامه دهخدا

تجافی. [ ت َ ] ( ع مص ) قرار ناگرفتن بر جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بر جای خود باقی نماندن و از جانبی بجانب دیگر میل کردن. ( از قطر المحیط ): تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون َ رَبهم خوفاً و طمعاً و مما رزقناهم ینفقون. ( قرآن 32 / 16 ). || یکسو شدن. ( ترجمان عادل بن علی ). بیک سو شدن. ( فرهنگ نظام ). || دور شدن. ( ترجمان عادل بن علی ) ( فرهنگ نظام ). دوری : و از هر آنچه به خلل خانه و نقصان جاه و غضاضت ملک و شماتت اعداء بازگردد تجافی نمایند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 190 ). تبرا از موقف تهمت و تفادی از سمت طغیان و تجافی از معرض بغی و عدوان. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 207 ). ازحرکات و سکنات او تبرا نمود و از معرض عصیان و موقف کفران تجافی جست. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 343 ). || برداشته شدن چیزی از جای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بلند شدن از جای. ( ناظم الاطباء ). || برآمدن زین از پشت اسب. ( از قطر المحیط ).

فرهنگ عمید

دوری کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجافی یکی از مستحبات در تشهد نماز می باشد
دور کردن بازوان و آرنجها از پهلو و همچون دو بال گشوده قرار دادن آنها بلند کردن شکم از زمین بلند کردن زانوها از زمین و به حالت نیم خیز قرار گرفتن.
معنای لغوی تجافی
تجافی در لغت به معنای قرار نداشتن در جای و برداشتن چیزی از جای خود آمده
تجافی در کلمات فقها
و در کلمات فقها در سه مورد در نماز به کار رفته است: حال رکوع و سجود و حالت نشستن مأموم هنگام تشهّد امام.تجافی در رکوع به باز کردن دستها همچون دو بال گشوده، در سجود به بلند کردن شکم از زمین و قرار دادن دستها همچون دو بال گشوده و در حال تشهّد امام به بلند کردن مأموم زانوهای خود را از زمین و بر سینه پا نشستن و گذاشتن انگشتان دست بر زمین تحقّق می یابد.در روایات و به تبع آن در کلمات فقها از تجافی در رکوع و سجود به «تخوّی» و «تجنیح» نیز تعبیر شده است.فقها از این عنوان در باب صلات سخن گفته اند.
احکام تجافی
...


کلمات دیگر: