اسم ملکه از ملکه های نینویه یا مقاطعه زاب است
حصب
فرهنگ فارسی
اسم ملکه از ملکه های نینویه یا مقاطعه زاب است
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حصب . [ ح َ ] (ع اِ) باد که سنگ آرد. (مهذب الاسماء).
حصب . [ ح َ ] (اِخ ) (عبری ) اسم ملکه از ملکه های نینویه یا مقاطعه ٔ زاب است و برخی ترجمه ٔ آنرا«او بجا آمده است » دانسته اند. (قاموس کتاب مقدس ).
حصب. [ ح َ ص ِ ] ( ع ص ) شیر که کف از او برنیاید از سردی. || شیر که از سردی مسکه وی نه برآید.
حصب. [ ح َ ] ( ع اِ ) باد که سنگ آرد. ( مهذب الاسماء ).
حصب. [ ح َ ص َ ] ( ع مص ) سرخجه شدن. حصبه برآوردن. مبتلی به سرخجه برآمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || انقلاب چله از کمان. ( منتهی الارب ). برگشتن زه از کمان.
حصب. [ ح َ ] ( ع مص ) سنگ ریزه انداختن بر. سنگ انداختن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || رفتن بر روی زمین. رفتن در زمین. || اعراض کردن از... روی گردانیدن از... || حصب مکان ؛ سنگ ریزه گستردن برجای. || فروزینه و هیزم افکندن در آتش.
حصب. [ ح َ ] ( اِخ ) ( عبری ) اسم ملکه از ملکه های نینویه یا مقاطعه زاب است و برخی ترجمه آنرا«او بجا آمده است » دانسته اند. ( قاموس کتاب مقدس ).
حصب . [ ح َ ] (ع مص ) سنگ ریزه انداختن بر. سنگ انداختن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || رفتن بر روی زمین . رفتن در زمین . || اعراض کردن از... روی گردانیدن از... || حصب مکان ؛ سنگ ریزه گستردن برجای . || فروزینه و هیزم افکندن در آتش .
حصب . [ ح َ ص َ ] (ع اِ) سنگ ریزه . || فروزینه . هیزم و فروزینه ٔ آتش از هرچه باشد. یا هیزم را حصب نگویند مادام که آتش وی افروخته نشود. (منتهی الارب ). گیره . آتش گیره . ضرام هیزم و آنچه بدان آتش افروزند. آنچه در آتش اندازند. هرچه بدان آتش افروخته شود. (غیاث ). پاره ٔ آتش . ضرام . فروزینه . هیمه ٔ هیزم .
حصب . [ ح َ ص َ ] (ع مص ) سرخجه شدن . حصبه برآوردن . مبتلی به سرخجه برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). || انقلاب چله از کمان . (منتهی الارب ). برگشتن زه از کمان .
حصب . [ ح َ ص ِ ] (ع ص ) شیر که کف از او برنیاید از سردی . || شیر که از سردی مسکه وی نه برآید.
دانشنامه اسلامی
معنی حَسِبَ: پنداشت
تکرار در قرآن: ۵(بار)
«حَصَب» در اصل به معنای پرتاب کردن چیزی در آتش است ـ مخصوصاً قطعات هیزم که در تنور پرتاب می کنند ـ بعضی گفته اند که «حطب» (بر وزن سبب) که به معنای هیزم می باشد در لغات مختلف عرب، تلفظ های متفاوتی دارد; بعضی از قبائل آن را «حصب» و بعضی دیگر «خضب» می نامند و از آنجا که قرآن برای جمع بین قبائل و طوائف و دل ها بوده، گاه لغات مختلف آنها را به کار می گیرد، تا از این راه، جمع قلوب شود، از جمله همین کلمه «حَصَب» است که تلفظی است از قبائل اهل «یمن» در واژه «حطب».
سنگریزه انداختن مجمع البیان ذیل آیه 98 انبیاء گوید: اصل حصب به معنی انداختن است . انداختن سنگریزه است: «حَصَبَهُ حَصْباً: رَماهُ بِالْعَصْباء» سپس در هر انداختن به کار رفته است . * شما و آنچه جز خدا میپرستید انداخته شده جهنّم و هیزم آن هستید. «حصب» (مثل اسد) راهیزم و آنچه در آتش انداخته میشود معنی کردهاند. طبرسی گوید مراد آن است که همچون انداخته شدن سنگریزه، به آتش انداخته میشوند. این آیه نظیر آیه «وَقُودُهَاالنّاسُ وَالْحِجارَةُ» است که در «ح ج ر» گذشت و گفتیم که شامل معبودهای جاندار نیست . حاصب را باد ریگ افشان گفتهاند. چهار بار در قرآن مجید آمده است: عنکبوت:40،قمر:34، ملک:17، اسراء:68.