( صفت ) ۱- استوار محکم . ۲- بزرگ عظیم . ۳- فراوان بسیار. ۴- سخن فصیح . جمع : جزال .
لقب سعید بن عثمان
جزل . [ ج َ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
(از معجم البلدان ).
ثعلب (از تاج العروس ).
ابن مقبل (از تاج العروس ).
ناصرخسرو.
جزل . [ ج َ زَ ] (ع اِ) ریش کوهان شتر که از پالان بهم رسد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریش پشت و کوهان شتر که استخوان آن برآید و موضع آن هموار گردد یا به پشت فرورود و شتر را بکشد. (از متن اللغة). ریشی که بر پشت ستور بهم رسد تا استخوان بدرآید و موضع آن آرام و هموار گردد و بعضی گویند: در هم شکستن پالان پشت ستور باشد. (از اقرب الموارد). زدگی کوهان شتر از پالان . (یادداشت مؤلف ).
جزل . [ ج َ زَ ] (ع مص ) ریش گردیدن دوش شتر تا اینکه استخوانش برآید و جای آن هموار گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریش گردیدن سر دوش ستور. (از متن اللغة). پاره کردن پالان است سر دوش شتر را. (از شرح قاموس ).
جزل . [ ج ِ ] (ع اِ) پاره ای بزرگ از خرما. (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پاره ای بزرگ از خرما و جز آن . (از متن اللغة). پاره ای از هر چیزی . (از متن اللغة). جِزلَة. (متن اللغه ) (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به جزلة شود.
جزل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجْزَل ، بمعنی شتری که دوشش ریش بود. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (شرح قاموس ). و رجوع به اجزل و دزی ج 1 ص 193 شود.
جزل . [ ج ُ زَ ] (اِخ ) لقب سعیدبن عثمان . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).