کلمه جو
صفحه اصلی

چشانیدن

فارسی به انگلیسی

to cause to taste


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( چشانید چشاند خواهد چشانید بچشان چشاننده چشانیده لازم : چشیدن ) کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مز. آنرا دریابد .

فرهنگ معین

(چِ یا چَ دَ ) (مص م . ) کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مزة آن را دریابد.

لغت نامه دهخدا

چشانیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص ) چشیدن کنانیدن. ( ناظم الاطباء ). چشاندن. اذاقه. خوردنی یا نوشیدنی کسی را دادن تا طعم آنرا بچشد. چشاندن چیزی. اِلسام. تَلمیظ. ( منتهی الارب ). رجوع به چشاندن شود. || خوراندن یا نوشاندن. خورانیدن یا نوشانیدن چیزی را به کسی. رجوع به چشاندن شود.


کلمات دیگر: