کلمه جو
صفحه اصلی

ازحال

فرهنگ فارسی

دور کردن

لغت نامه دهخدا

ازحال. [ اِ ] ( ع مص ) مضطر کردن او را به... || دور گردانیدن. ( منتهی الارب ). دور کردن.


کلمات دیگر: