( اسم ) گردونه چوبین عراده : ز خواب جستن و گفتن زهی مبارک رز که خمره خمره از او می کشند بر غرده . ( سوزنی جهانگیری ) .
جمع غرد
جمع غرد
سوزنی (از جهانگیری ).
غرده . [ غ ُ دَ ] (اِ) گوشت گردی که در اعضاء ظاهر شود و در ترکی اورد گویند. (از فرهنگ شعوری ). آماس و ورم . گره گوشت وپوست و غده . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف غده است .
غردة. [ غ َ دَ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ). غَراد. غَرادة. غَرد. غَردة. غَرَد. ج ، غِرَدَة، غِراد. (از اقرب الموارد).
غردة. [ غ ِ رَ دَ ] (ع اِ) ج ِ غَرد و غِرد و غَردة و غِردة و غَرادو غَرادة و غَرَد. نوعی از قارچ . (از اقرب الموارد). غِراد. (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمات شود.